نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

کنترل احساسات

نامه یکی از دانشجویان کلاس درس روان شناسی دانشکده اردیبهشت 77

استاد محبوب و گرامی من

سلام علیکم

ان شاء الله از کار زیاد و مطالعه و تحقیق و تدریس و ارزشیابی و...خسته نباشید و در حالیکه خیلی سلامت و سر حال هستید.

این متن ناقابل و وقتگیر را بخوانید

نکته ای که جهت بیان آن مزاحم اوقات شریف تان می شوم اینست که اولا از زحمات و هنر مندی شما به عنوان یک استاد روانپرستاری تشکر و قدر دانی کنم؛  زیرا شما در آن واحد که درس می دهید کلاس را اداره میکنید و بر دانشجویان تسلط دارید ؛ در همان حال روانشناسی نیز می کنید ؛ در واقع احساسات پاک شما این توانایی را موجب می شود.

ثانیا بگویم من خوشحالم که شاگرد شما هستم؛  چون در عین حال که درس می گیرم و واحد درسی را می گذرانم ؛در حال گرفتن مشاوره و دریافت راه حل مشکلاتم هستم.بعضی اوقات سر کلاس حس می کنم که شاید شما قدرت فوق العاده ای دارید؛  یا اینکه از چشم های ما مشکلات را می خوانید و راه حل ارائه می دهید ؛ ولی باید از حسن نیت و ابراز احساسات واقعی شما سپاسگزار باشم و ممنون هستم از اینکه سر کلاس با ارائه و طرح مثالهای گوناگون ، پاسخ سوالات نا گفته مرا می دهید.هر چند که بعضی ها قدر نمی دانند و در پایان کلاس حرف های شما را مایه خنده می کنند البته این جسارت را برای سایر استادان هم...

خوشحالم اگر نتوانستم دانشجوی خوبی برای شما باشم؛  ولی سعی کردم دانشجوی بدی هم نباشم و اگر خدای ناکرده بد بوده ام ؛ خدا مرا ببخشاید .

خودم را مدیون شما می دانم.  معلمی شغل انبیاست ؛ در شما احساس مسئولیت می بینم؛  شما نه تنها معلم،  بلکه پرستار نمونه هم ،هستید .مشاوره امر مهمی است و مشاور نقش مهمی در تصمیم گیری های یک فرد دارد و من از این نظر برای شما ارزش بسیار قائل هستم ؛ اگر شما را دوست دارم ؛ دلیلش اینست که کار می کنید و ادعا هم ندارید. فقط خواستم احساسم را بگویم و توقعی از نوشتن این مکتوب نداشتم.

خدا نگه دار شما باشد شاگرد شما:ع    .آ

لازم به تذکر میدانم من ازین نوشته به قول خودش مکنونات قلبی فقط تعجب کردم و لبخندی زدم

سالها بعد ایشان تشریف آوردند دانشکده و فرمودند با یه پزشک عمومی از فامیل های مادرم ازدواج کرده ام یه فرزند پسر دارم و الان هم به دلیل اختلافاتی که باهاش پیدا کرده ام در حال جدایی هستم فقط سخت نگران پسرم هستم.

به نظر من آدما خوبه احساسات خود را کنترل کنند.

شرایط زندگی زنان در ایران

در تمام طول زندگی برایم مهم بوده زن در زندگی چه احساسی دارد.

علت آنهم شدت علاقه ام به مادرم و خواهرام بوده است.

خودم را به عنوان زنی که حقوقی دارد نگاه نمی کنم.

کوچکترین محدودیت را بر نمی تابم.

از خودم دفاع میکنم.

و از زنانی که به مردان کمک میکنند تا آنها ایجاد محدودیت کنند خشمگینم.

خوشحالم که همسرم به خواهرش میگوید زبان داشته باش.از خودت دفاع کن و اجازه نده محدودت کنند عین این خانم که همسر من است و من از دفاعیاتش راضیم.

خودش معتقد است فقیر دل درد نمی گیرد اگر جوجه کباب بخورد و اشاره به آنکه هر چیز خوب است برای همه خوب است.

خواهرش میگوید شاید همسر تو بتواند جواب دهد ولیکن من اگر جواب دهم عواقب خواهد داشت.

همسرم میگوید دیگران عادت خواهند کرد و کوتاه خواهند آمد مقاومت کن.

از زنانی که با عجز و لابه میگویند نمیشه نمی توانم عصبانیم.

دانشجویان دختر در کلاس درس میگویند شما طرفدار پسر ها هستید و دانشجویان پسر هم میگویند از هم جنس های خودت خیلی دفاع میکنی ولیکن خودم میدانم معتقدم هستم گندم وسطش خط داره.

داستان های کوتاه لاک صورتی،بچه مردم،سمنو پزان،آفتاب لب بام از جلال آل احمد را دیروز تا حالا خوانده ام.

مشوقم پسرم بود که در ضبط ماشین داشت زن زیادی جلال آل احمد را گوش میکرد(به شکل صوتی)

امیدوارم کاری بتوانم بکنم که دلم راضی شود.