نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

بعد از هشت روز توانستم کمی حرف بزنم .نعمتی است شنیدن و گفتن 

دهان بسته بودن بیشترین رنج این هشت روز استراحت اجباری(استعلاجی) من بود.

مقدمه:

تحقیقات حاضر بانگاهی به خودکشی‌ های موفق و ناموفق صورت گرفته طی پنچ سال اخیر(85تا90)تهیه شده است.
دلایل حاضر با تحقیق وپرسش و پاسخ البته بدون بکارگیری فرم نظرسنجی بدست آمد و لحاظات تلخ و در عین حال جدی صرف شد تا عصاره واقعیت قید گردد توصیف زمان محاوره با خانواده ها بسیار دشوار و البته پیچیده بود با این حال قلمفرسایی در باب آن نیاز به تخصص و قلمی توانا داردکه اساتیدمحترم آنرا از منظر تجربی ملاحظه کرده و نیمه علمی قلمداد نمائید.

مورد تحقیق ما را علاوه بر موارد ذکر شده با معالیل دیگری از جمله: ناامیدی، احساس پوچی و به بن بست رسیدگی، مواجه ساخت کلیه دلایل خودکشی ریشه در ناآگاهی، جمود فکری و یا عدم بلوغ فکری ، خامی و ناپختگی، ناسازگاری محیط، عدم پذیرش دو فرهنگ سنتی و مدرنیته و وازنش یکدیگر و غیره دارد زمانی که انسان امنیت فکری ندارد و از داشتن باور و اعتقاد عاجز است، دست به اعمالی می زند که از هم پاشیدگی اجتماعی و ویرانی خانوادگی را منجر می سازد در این بین این عمل پایان دهنده و یا اقدام به پایان رساندن زندگی، مختص قشر خاصی نمی شود می تواند در روستایی دوردست اتفاق بیفتد می تواند در شهری کلان خودکشی صورت بگیرد ضمناً نمی توان به یقین نظر داد که خودکشی مخصوص رفتارهای بیسوادان است چون  حتی مشاهیری را می شناسیم که به این عمل دست زده‌اند مثلا صادق هدایت نویسنده شهیر و یا هیلتر و نامزدش است.

تحقیق حاضر دیدگاه ویژه‌ای به علل دختران خودکشی کرده دارد در این خصوص قصد بسط مطلب داریم ارتباط آسان به سبب پیشرفت تکنولوژی بویژه موبایل-بلوتوث در محیط روستا انگیزه‌ی عشق ورزی و دلدادگی را افزون می کند و اغلب پدر یا برادر به جهت روابط سرد و غیردوستانه بی اطلاع از روابط دختر یا خواهرخود می مانند.

هر از گاهی می شنویم یکی از آشناها خودکشی کرده، بهت زده غافلگیر می شویم.چرا؟ چگونه؟ ابتدا قلباً و اخلاقاً تاسف خویش را ابراز می داریم. سپس لحظات تسلیم جان آشنایمان متاثرمان می کند و در ذهنمان پرسش‌هایی قالب بندی می کنند که چگونه و به چه وسیله‌ای خودکشی کرده است. متوجه می شویم خودسوزی نموده یا خود را مسموم نموده و یا بندرت حلق آویز نموده اند. وقتی تجسم می کنیم که چگونه جان به جان آفرین تسلیم نموده در وهله اولیه شهامت و جسارتش می ستاییم و عمل جسورانه اش متحیرمان میسازد در این عمل جسورانه که قطعاً بهانه‌ای محکم عقل را زایل ساخته و این اتفاق عملی گشته ما را وامیدارد عمیقاً تامل کنیم که چه علت قوی‌ای وجود داشته که چنین تصمیمی گرفته است.

در تحقیقات میدانی صورت گرفته اکثراً ناکامی دختران در ازدواج و یا ازدواج های اجباری دلیل بارز خودکشی بوده است در برخوردهایی که با بعضی از خانواده‌ها داشتیم رنج و تأملی را حس کردیم و درک کردیم در قعر دل رنجدیده ‌شان غمی توان فرسا و چه بسا جاودانه جای گرفته است. عمده دلیل خودکشی بن بست و هم آوری است که چنان دامن گیرشان می کند و آن را آخرین راه تلقی می کنند. خیال واهی، به بیماری مهلک و کشنده منتهی می شود، روح مقاومت برای زنده بودن و زندگی کردن با توهمی عجین می گردد که تمام زوایای امید به زندگی و عقل سلیم، عقیم و کلا رخت بر می بندد.

البته مقوله حاد حاضر بقدری محکم و قوی جلوه ‌گری می کند و غرق همین توهم به نوعی خویشتن را می فریبد و تنها راه باقی‌مانده را در پایان بخشیدن به عمر و هستی می یابد. ای بسا القایی است غلط که القای زندگی را به ارمغان می آورد.

پروسه نیل به این عمل نا به جا، عوامل خاصی و شرایط تلخی را در مسیر او می گذارد گذر از این بازه زمانی مکانی به بردباری و اندیشه پاک و شانس و تقدیر نیز مربوط می باشد. با مواردی از خودکشی‌های ناموفق که مواجه شدیم، تنها قصدشان تهدید خانواده یا معشوق بوده که گاهاً همین تهدید به فرجامی گزنده که مرگ باشد منتهی گشته است.

بن بست فکری این افراد با چه توضیح و توجیهی گره می خورد جای بسی شگفت دارد و از طرفی حالات و سکنات این افراد غالبا پوشیده و پنهان می ماند چون از بیان آخرین عمل به اطرافیان ممانعت بعمل می آید چون شخص مصمم که احساس می کند به پایان هستی رسیده با هیچکس مشاوره نمی کند. در سکوت و پنهان به گونه‌ای اعتراض خویش را به خانواده یا معشوقه اش اعلام می دارد. دختری را می شناسم که واقعا زیبایی‌اش، زیبائی گل سرخ را زیر سئوال می برد. خبر رسید خودکشی کرده. ابزار خودکشی یک لیتر نفت بوده است، بروی پایش می ریزد وکبریت می زند آتش از پا و شلوار به پیراهن و موی سر سرایت می کند و پس از چند روز به علت عفونت مجرای تنفسی جان باخت.

با دختری که خودکشی ناموفق داشت طی مراحل تحقیقات هم کلام شدیم. دخترک ذهنی متلاطم با نبوغی حیران ایستاده در ابتدای غم‌های زندگی، جولانگاهی که متاسفانه نبوع متلاطم را از روح و روانش می خواست پالایش دهد مواجه شدیم. او از خیل آه و سکوت بود. عاشق پسری شده بود که پسرک بی وفائی کرده بود همچنین خانواده‌اش مخالفت ورزیده بودند. در عمق نگاهش دو خورشید کوچک شعله‌ور بودند. بهتر بگویم چشمانش بوی غربتی غریب می داد.

سخناش یادآور قصه‌های کهن عشق بود. او فکر می کرد این عمل اعتراض آمیزش عشقی پر شور است و ریشه در اندیشه و احساس‌های ناب دارد و آبشخورش در ملکوت است. ناراحت بود از اینکه از زندگی راحت نشده، مفهوم هستی را فقط در حول همان پسرک می دید و می فهمید. یا یکی از روشنفکران هم صحبت شدیم او به خیانت همسری اشاره کرد و تلویحاً دلیل خودکشی ناموفق خانمی محترم که مادر یک فرزند نیز بوده را به افشای رابطه نامشروع همسرش با زنی دیگر سوق داد نجابت و اعتماد بیش از حد نیز می تواند دلیلی بر خودکشی باشد. آن خانم محترم رابطه همسرش را با دیگری نتوانسته بود هضم کند و ناگریز تن به خودکشی داده بود که گویا این حرکت احمقانه، همسر خطاکار را از منجلاب فساد بیرون کشیده و مدتی است با صداقت و تفاهم و سلامت زندگی را سپری می کنند.

البته این مفهوم به ذهنتان که «خطاکار، گنه کار نیست» متبادر نگردد و برداشت متناقض نشود چون گاهی تلنگری و یا ضرباهنگی باعث اتخاذ تصمیمی سراسر غلط می گردد که عواقب آن مصیبت و معضلات فراوانی به بار می آورد. پیامدهای تصمیمات غلط، روح و روحیه خانواده‌ی بازمانده را تباه میکند. دست پایین آن شرمندگی است، دست بالای آن احساس ناخوشایند حقارت و سرخوردگی خانواده است. برادر، با احساس اینکه عزت نفسش خدشه‌دار شده درگیر می شود، پدر احساس انزجار از خویش و با چراها دست به گریبان می شود و اما مادر در اندوهی بی پایان تا پایان عمر همراه می ماند. اقوام دیگر مدتی را با آبروی از دست رفته رنجور می شوند اما پس از مدتی در روزمره‌گی و به عبارتی دیگر در روزمرگی در پی دغدغه های خویش به فراموشی می سپرند.

منطقه تحقیقات ما زندگی سنتی دارد والدین عاجزند ارمغان مدرنیته را درک کنند. فرهنگ‌های سنتی که شدیدا با مذهب گره خورده توان فهم تهاجمات سبعانه فرهنگی بیگانه اعم از مُد (لباس و کیف و کفش و‌آرایش) سی‌دی و ماهواره و اینترنت و آموزش‌های اجباری متعاقب آن که ذره‌ذره در یاخته‌های نوجوان و جوان نفوذ می کند و تاثیر می گذارد را ندارند. از آن سو گرایش‌ها و جذابیت‌های کالای دنیای مدرن آگاهی بخش جوانان می شود و در مقام قیاس صرفا ادای انسان های مدرن بی اخلاق را تقلید می کنند نقاط منفی مدرنیته را تقلب می کنند. آخر متوجه می شوندو همانند حبابی می ترکند و به بهانه ازدواج اجباری و ناخواسته، خویشتن را قربانی کرده است و این نتیجه‌ی خود کم بینی می شود.


حاکم بودن مردها در خانواده‌ها در تمام شئونات زندگی، تواما سایه‌ی خود را بر خانواده‌ ارزانی می دارد. حس مرد سالارانه از روحیه‌ای سخت برخوردار است و مانع از ایجاد رابطه‌ای نزدیک و مهربانانه با فرزند دختر می شود و ناگزیر فاصله بین پدر و دختر زیاد می شود و دختر از مشاوره و درد دل با پدر که حرف اول و آخر را می زند بدور می ماند و گاه چنین اشتباهی فاحش را مرتکب می شود.

فقر و غنا نیز گاه و بیگاه ظرفیت های تحمل را محدود می کند و دیده شده شرافت و کرامت و نجابت و انسانیت رنگ می بازد و در پاره‌ای موارد تهدید می شود تا دختر ناهنجار شود و با رفتارهای پرخطر به سمت خودکشی هدایت شود.
دختر فریب خورده در مقابل کار انجام شده‌ای خود را محکوم می بیند. فرجام آن برایش تحمل ناپذیر است. در محیط‌های کوچک خبر سریع می پیچد. دختر ننگ به بار آورده را که سرشکستگی اقوام و زخم زبان و نیش و کنایه‌های اطرافیان را فراهم می سازد و از طرفی ترس مفرط از پدر تن به عملی می دهد که بی کفایتی والدین در تربیت اسلامی فرزند را می توان استنباط کرد عمل خودکشی تسکینی است بر تمنای درون و تسلایی است بر غوغای برون.

نتیجه:
جامعه انواع افراد را با علل مختلف در خودکشی‌های موفق و ناموفق نظاره‌گر است. در این اثنا غمزده شاهد رنج‌های بی پایان خانواده است. مسئول اجتماع تدابیر کارسازی برای جلوگیری از عدم تکرار این عمل انجام می‌دهد. گاها جواب می دهد وگاه خود جامعه باعث می شود این عمل، عملی گردد پندار نابخردانه از زندگی، عدم تحمل فراز و نشیب‌ها و اوج و فرودهای زندگی، وجود فاصله طبقاتی، درآمدهای پرزحمت، سخت گیری‌های

 بی امان پدر و مادران، احساسی برخورد کردن فرزندان با مقوله زندگی، همگی دست به دست هم می دهد تا قلب معصومی مُهر و موم شود، ذهن روشن و شکوفایی منجمد گردد.

اشاره به برداشت‌های غلط از واژه آزادی نیز بدرفتاری و بی اخلاقی و بداخلاقی را به بار می آورد. آنکه آزادی را بد معنا میکند با نگاهی هرزه فریفته می شود، با تبسمی دلباخته می شود و نهایتاً به مالیخولیایی مبتلا می شود و احساس عدم امنیت روحی و روانی و جنسی پس درآمد آن شده و به ناگاه وجدان خفته‌اش دیو دو سر می شود و عذابی را یدک می کشد و منجر به عملی نابخشودنی از لحاظ مکتب اسلامی ما می شود که هر دو جهانش را تباه می سازد. آری باید آموخت و باید بیاموزیم زندگی نوعی حماسه است و تنها جنگجوترین‌ها حق زندگی دارند، در جهان معبودهای زیادی وجود دارد. قرار نیست به خاطر عشق ، آن هم عشق‌های هورمونی، عشق های خیابانی و حتی عشق افلاطونی نیز جان را ببازیم. با این قول معروف مقاله را به پایان می رسانم.
بنگر چه می گوید، منگر که می گوید.
جهان زیباست به قول بزرگی بیاموزیم جهان را مهربان کنیم