نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

جلسه اول آموزش به خانواده های دارای بیمار روانی

اول : 

شیوه ارتباط با بیمار

بیمار شما خاص است و در برخورد با او باید مجهز به دانش خاصی باشید . 

شاید از نظر هیجانُ رفتار و تفکر او را نپسندیدِ؛ این مهم نیست ما چه می پسندیم؛ مهم اینست که در برخورد با او نمی شود چنین بود. 

حالا اشکال در کجاست؟ 

 درباره علل بیماری بیمار مان ،بسیاری  چیز ها را ما نمی دانیم ولی واقعیتی تلخ هست که او این گونه است.

پس ما باید در برخورد او محتاط باشیم ؛مبادا مشکلی بر مشکلات او افزوده شود. اینکه به او بگوییم "باعث دردسر " ،"لجباز" ،"تنبل" ،" لجوج" ،" بیعار"  غلط است ؛باید بدانیم این یعنی انگ زدن. 

باید با فرزند خودتان( یا خواهر، (برادر)تان -همسرتان)با مهربانی و ملایمت رفتار کنید. 

 او خود نمی داند چرا اینقدر تحریک پذیر و عصبی است؛ ولی واقعیت تلخ اینست که، هست . 

او خود محصول تصادم ژن ها و وارث بعضی صفات است که باعث دردسر هم برای ما و هم برای خودش  شده است . 

حالا گره کور شده و باید با سر انگشت تدبیرمان گره کور را باز کنیم.(مبادا گره را با دندان وا کنیم). 

خداوند را به یاری بطلبید و با یک "یا علی "کمر همت ببندید ؛تا مشکلات را حل کنید.

با او به خصوص رفتار کنید؛ او کمی جراحت دارد (جراحت عاطفی).مث ظرف شکسته(لب پریده)، ترک خورده است ؛نمی شود خیلی راحت و بی محابا با او برخورد کرد.کمی "دست به عصا" با او راه بروید.  

ارتباط برقرار کردن با او شیوه خاص می طلبد؛ باید دوره  ببینید.

نمی شود بگویید: من همینم که هستم؛این اوست که   باید با من کنار بیاید>

اگر او این چنین بگوید عجیب نیست؛ چون او بیمار است. ولی شما که ادعای سلامت می کنید و رنج خوردن دارو را تحمل نمی کنید نباید چنین باشید.

شیوه ارتباط با او باید محترمانه، مهربانانه و ملایم باشد؛ او باید تکریم شود .گاها شنیده می شود "کی منو مراقبت می کند که من او را مراقبت کنم"؟در پاسخ باید بگویم :شما سلامت دارید ؛شما خوشبخت هستید. میدانم بیمار داری مشکل تر از بیمار بودن است؛ ولیکن قبول بفرمایید کسی که گوهر سلامتی را از دست داده بسیار رنجور است. 

بیماران روانی جراحات شان از نوع عاطفی است .چگونه وقتی کسی جسمش آزار دیده اینقدر مراقبتش میکنید؟ مگر فرقی میکند؟ او هم روانش جریحه دار شده است .مشکل اینجاست که نمی دانیم روان کجای آدماست تا دست نوازش روش بکشیم. 

مشکل این بیماران اینه که کسی باور نمی کند جراحت های شان را.

تاسف بار آنجاست که خانم پرستاری  از زیر بار مراقبت چنین بیمارانی شانه خالی کند. 

همه پرستاران به خوبی میدانند مراقبت از جسم بیمار با همه سختی هاش، به مراتب آسان تر از مراقبت از روان آنهاست. 

خود بیمار روانی در توضیح بیماری اش دچار سر درگمی است.درمانده است.متعجب است نمی تواند  بگوید کجایم ناراحت است؟به طور عمومی رنج دارد ؛بی قرار است ؛مضطرب است؛ نا آرام است ؛بدخواب است ؛تغذیه اش دچار مشکل است ؛آنوقت  چگونه به عرض من و شما برساند که تمامیت وجودش دستخوش اختلال شده؟

گاهی ما با خودمان هم مهربان و با گذشت نیستیم ؛به همین دلیل است که نمی توانیم برای او حریم رها کنیم ؛

نمی توانیم به او حق بدهیم. ما با خودمان که حب نفس هم داریم؛ گذشت نمی کنیم؛ سختگیر هستیم؛ پس قبول کنید با او به مراتب سختگیر تر و بی گذشت تر هستیم.

بیمار روانی پناهی ندارد. به هر تکبه گاهی سر بگذارد؛ زیر سرش خالی می شود .اون تصنیف را شنیده اید:" سرتو بذار رو شونه هام خوابت بگیره ؛بذار تا آروم دل بی تاب ات بگیره "؟ 

ولی به قول ظریفی سرتو بذار رو شونه هام خوابت بگیره جاخالی بدم بخوری زمین حا ل ات بگیره. 

 شاید تصنیف دیگر را شنیده باشید :" شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم" . خدا میدونه ما همه شانه ای را برای سرگذاشتن و گریه کردن گاهی اوقات لازم داریم .ولی کو آن شانه ؟کو آن دست نوازشگر؟ که ما را تحویل بگیره؟ کافیه بگی چقدر دغدغه داری؛ بلافاصله می شنوی من از تو گرفتار ترم. سرت را وردار از رو شونه من. 

 من خودم در حال شکستن و فرو ریختن ام.

بیایید برای بیماران روانی پناه باشیم؛ امید باشیم. 

 باور بفرمایید این از لطف خداست که کسی ما را به عنوان پناه گاه زحمت دهد.

بدون اجازه

ممکنه شما بدون اجازه کسی اقدام به کاری کنید که اگر بفهمد از شما برنجد بلکه بر آشفته شود؟