نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

ذبیح الله قدیمی

ذبیح الله  قدیمی چه کسی بوده است؟!

.می گوینداو در زندگی من نقش مهمی ایفا کرده.اسم او را سرچ کردم .جز اینکه متوجه شدم سالنامه اریان را چاپ میکرده اطلاعات دیگری به دستم نرسید.

از اصل و نسب او چیزی نیافتم.فقط متوجه شدم اعتماد به نفس داشته .

دارای فرزندان دختر و پسر بوده است.یکی از پسرانش را که اولین انان است می شناسم.محمد رضا قدیمی ساکن نیو مکزیکو یا شاید هم تگزاس که خودش میگفته خبرنگاری را در امریکا تحصیل میکند ولی بعد ها به طور تصارفی در نتیجه سرچ اینتتر نتی دیم پزشک در ویتنام بوده است.حالا هم گویا تخصص ارتوپدی دارد.فقط دو تا از فرزندانش را در آمریکا دیدم.او پسر عمه ام است.

خیلی مایلم بدانم چرا عمه ام از پدر  او طلاق گرفته است در حالی که فرزندش کوچک بوده است.

پدرم ذبیح الله را دوست داشت.

اگر دوستان مهمان وبلاگم میتوانند اسم او را برایم سرچ کنند و اطلاعاتی از او به من بدهد خوشحال می شوم

نتیجه سرچ خودم:چهل سالی پیش که نوجوانی بیش نبودم، در مسیری که ماهی دو سه بار پیاده می پیمودم، تابلویی بود که همیشه توجه مرا جلب می کرد. این تابلو تشکیل شده بود از یک پایه آهنی و یک جعبه که داخل آن یکی دو لامپ مهتابی بود با شیشه ای که بر روی آن نوشته بود «ذبیح الله قدیمی»! در آن زمان رسم نبود که اشخاص نام خود را روی تابلوی نئون در مقابل خانه شان بنویسند و نصب کنند. اکثر کوچه ها به نام کسی خوانده می شد که نخستین خانه را در آن خیابان یا کوچه ساخته بود و گاهی اوقات پزشکان یا دندانپزشکان نام خود را روی پلاکی بر روی در خانه شان نصب می کردند.

بعد از مدتی متوجه شدم که نام روی تابلو عوض شده و از «ذبیح الله قدیمی» تبدیل شده است به «ذ. قدیمی». مدتی بعد «ذ. قدیمی» هم تبدیل شد به «د. قدیمی»، و سپس تر به «دکتر قدیمی» و سرانجام به «دکتر ذبیح الله قدیمی»!

ایام تعطیل گذشت

طولانی ترین تعطیلات را امسال داشتم.ولیکن جز خانه جایی  را ندیدم.امروز که رفتم سرکارم.راهنمایی دانشجویان در بالین بیماران روانی، تازه فهمیدم مسافرت می رفتم با وجود خستگی راه،بهتر می بود.

آقای ذولفقاری را دیدم که دانشجوی سال های گذشته  دانشکده بود گفت به خاطر بیست واحد فارغ التحصیل نشده و با لیسانس حقوق نمی گیره و مجبوره اضافه تر کار کنه.بهش پیشنهاد دادم یکبار دیگه خیز بگیره دانشکده بره و مدرکش را به دست بیاره.یادم افتاد خانم جوانی تو فامیل مون گفت مرد کار افرینی جوان در اصفهان مدرک جعلی جور می کنه و مبلغ قابل توجهی به جیب نیزنه.نثلا شانزده میلیون برای مدرک فوق لیسانس.خب  مملکتی شده مدرک فروشی.