اول ترم بود دانشکده به من ماموریت داد تا به دانشجویان ترم یک اتاق عمل روان شناسی اجتماعی را درس بدم.
قبل از آن قرار بود در دانشکده بهداشت به دانشجویان رشته تغذیه ترم دو(2) درس روان شناسی عمومی بد م.
نمی دانم خوش شانسی دانشجویان رشته تغذیه بود که من درس ندادم بهشون
یا خوش شانسی
ادامه مطلب ...
این دختر کوچولو را که می بینیدچهارساله است.
با دستای کوچولوشُ، اشک های چشم مامانش را ،که رو گونه ها میچکد پاک میکنه
و میگه : مامان ! به خاطر من گریه نکن
بزرگ میشم می رم بازار برات میخرم.
چی چی را فکر میکنید؟
یه شوهر خوب که اذیتت نکنه را.