سال هفتاد و دو اسفند ماه مامان رفته بود آمریکا داداش را ببینه و او را راهی کرده بود بیاد ایران ما را ببیند.
آن آسفند آخرین اسفند ماه بود که من خواهر وسطی خانواده بودم .
من با دو بچه دو ساله و نه ساله با دو خواهر بزرگتر و کوچکترم روز های خوبی داشتیم.
هر روز مهمان می شدیم.
اما از سال بعد اسفند ماه من دیگه خواهر ها را نداشتم.سال نود و نه آخرین برادر را نداشتم و امسال مادر را هم ندارم
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش