نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

معلمی از جنس نور

دیروز قرار بود در بیمارستان نور اصفهان به بیماران روانی آموزش بدم

چگونه با بیماری خود کنار بیان

قبول کنند این علامت های بیماری نمیتونه اونا را مستحق آزار دیدن کنه

و با دارو های تیم  روان پزشکی محو میشه و باید دارو ها را بخورند و با توصیه عمه و خاله و دوست رفیق کنار ش نذارن و ... و...

خلاصه از همون ساعت هشت صبح شروع کردم بیماران دو قطبی را جمع کردن و توضیح دادن.

تا ظهر کلی احساس خوب پیدا کرده بودم و ...

ظهر طبق معمول همیشه با اتوبوس راهی دانشگاه شدم.

تو ایستگاه یه خانمی پیر را دیدم که میگفت متولد 1316 است و معلم بوده و اسمش خانوم پریدخت زرقونی است.

ازش سراغ معلم ادبیات دبیرستانم را گرفتم که به همین نام بود

گفت دختر عمه امه و الان تهرانه و ممکنه بیاد اصفهان

گفت او از من ده سال بزرگتره و ...

خلاصه طبق معمول ما خانوما شماره تلفن خودش و ایشان را گرفتم و از شادی پر در آوردم.

این معلم ادبیات برای من خیلی جالب بود .تقریبا همسن پدرم بود

و وقتی منو برای نام نویسی بردند دبیرستان از معدل من خوشش آمد و دست نوازش رو سرم کشید و در سه سال سیکل اول دبیرستان همواره مورد مهر و محبت خود قرار داد.

آرزو داشتم ازش خبری می داشتم.

حالا که ازش شماره تلفن دارم حتما به دیدنش می رم.

لطف و محبتی که او و امثال او معلم های مهربان نسبت به من کرده اند تغییرات مطلوب شخصیتی در من ایجاد کرده.کاش بتوانم ببینمش.

راستی زرقان فارس کجای فارس است؟

موسیقی درمانی

تو اتاق موسیقی درمانی بیمارستان فارابی نشسته ام. 

آقای ... داره بیماران را تشویق  به شرکت در اجرا میکنه. 

یکی مث بز نگاش میکنه و من بیم دارم نومیدش کنه. 

اون یکی با بی میلی ازش نگاهش را بر میگیره. 

حمید رضا داره چرت میزنه . 

 بیدارش میکنند. 

  بهروز میگه من بخونم؟من بخونم؟

موسیقی درمانگر  اجازه میده. 

بهروز صداشو صاف میکنه و ای خدا را میخونه. 

شعر قشنگیه. 

به نظر می رسه خودشون سروده اند.چون از بیماری و درمان با خدا سخن میگه. 

آقای مسئول اتاق کار درمانی به اتاق وارد میشه .سراغ ارگ میره. 

از همه میخواد دفترشعرشون را ورق بزنند و به سرود شماره چهارده برسند. 

حالا یه  قطعه از آهنگ را مینوازه و میگه با این آهنگ بخونید. 

بیماران شروع میکنند. 

میگه نه نشد .دوباره. 

دوباره از سر میگیرند. 

صداشون بمه. 

آقای ....مسئول موسیقی درمانی با تکان دادن سر تشویق شون میکنه. 

صدای دلنشین آهنگ و تشویق آقای ... کار خودشو میکنه. 

صداها یکنواخت و یکدست میشه. 

هماهنگ با هم 

 هم صدا میخونند . 

اشک تو چشمام حلقه میزنه. 

دفتر پیشنهادات اتاق موسیقی درمانی را بر میدارم. 

ورق میزنم . 

برگه سفیدی پیدا میکنم. 

قلمم را روی کاغذ میذارم. 

و در حالی که قطرات اشک را از گوشه چشمام پاک میکنم مینویسم. 

قلم به اختیار من نیست. 

مینویسه.        

مشاهدات خودشو  

برای آیندگانی که میان اینجا و باید اونا هم بنویسند. 

باید به آقای...(موسقی درمانگر بیمارستان) دلگرمی بدم. 

باید مطمئنش کنم کار خوبی میکنه. 

باید تشویقش کنم ادامه بده. 

باید از واژه هایی استفاده کنم که کلام را دلنشین میکند.  

باید کلامم نوازشگر جان خسته او باشد. 

مبادا از اینکه در گوشه ای از بیمارستان روانی دیده نمی شود دلشکسته شود. 

میگوید پرستاری را در دانشگاه اصفهان خونده. 

و منو بیاد میاره. 

اما البته من بیادم نمی آید چنین مرد بلند بالایی در کلاس درسم دیده باشم.از قدرشناسی اش خوشم می آید .ولی امروز او از جلو میرود و همسفرها به گرد پایش نمی رسند . 

تجارب موفق خود در اتاق کاردرمانی را نوشته. 

قرار است بعد از ده سال آینده یکجا منتشرش کند.

دانشجوهای پرستاری آرزو دارند بتوانند در جلسات کار کردن با بیماران او شرکت کنند. 

ولی نمی دانم چرا 

مدیر داخلی بیمارستان اجازه نمی دهد