نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

در زندگی یاد گرفته ام :

*وابسته نباشم ؛ روی پای خود بایستم ؛ تلاش کنم تا به اهدافم برسم(پس یعنی هدف داشته باشم و برای رسیدن به آن تلاش کنم)

 * نومید نباشم ؛  گذشت داشته باشم.

* در لحظه زندگی کنم (به عبارتی ،در جریان زندگی جاری باشم و با زندگی سر جنگ نداشته باشم).

* خوب زندگی کنم و راه درست را انتخاب کنم؛  مبادا پشیمان شوم . هیچ گاه در زندگی زیر بار زور نروم.

* غم دنیا را نخورم ؛ زیرا  دنیا ارزش غم خوردن را ندارد . درین فرصت کم، دلی به دست آرم و گره ای از زندگی کسی، باز کنم.

* به هر کسی اعتماد نکنم؛ عاشق نشوم ؛مبادا اذیت شوم و عذاب بکشم .به انسان های بی ارزش، بها ندهم.

*یاد گرفته ام از پدر و مادر دلسوز تر کسی، نیست. دیگران را قضاوت نکنم .خاطرات خوب ،از خود به جا بگذارم.

*زمانم را صرف خانواده ام کنم ؛زیرا از نزدیک ترین دوست نیز ضربه می خوریم؛ فقط خانواده است که ،هیچ وقت نمی خواهد ما مشکل داشته باشیم و همیشه در مشکلات یار و یاور ماست.

*با مردم مدارا کنم و در هر کاری نهایت تلاشم را، داشته باشم و توقع بدترین ها را نیز داشته باشم.

*خودم را با شرایط اطرافم ،هماهنگ کنم.

*قوی باشم؛ روی پای خود بایستم؛ فقط روی پای خود.

*سختی ها و مشکلات زندگی را گذرا ببینم و بدانم در پس هر سختی ،حکمتی است و مصلحتی.

*حسرت روز های قبل را نخورم.

*در مواجهه با مشکلات ، صبور باشم و در هر شرایطی زود، به کسی اعتماد نکنم.

*به هر کسی در حد لیاقت او اهمیت بدهم و هیچ چیز را از هیچ کس،  بعید ندانم .خودم را در اولویت قرار دهم نه دیگران را .

*در زندگی خودتی و خودت/ باید روی پاهای خودت بایستی و محیط اطراف و دیگران و حرف های آزار دهنده شان ،کمترین اثر را روی هدفت نگذارند.

از کجا بدانم بیمار روانی نیستم؟


یکی از دانشجویانی که با من به بخش روانپزشکی معرفی شد؛ تا دوره کار آموزی اش را تحت راهنمایی من بگذراند ؛

با اشک و آه گفت :خانم!  از کجا معلوم ، که من خود،  بیمار روانی نباشم؟

در جواب او گفتم : بعید نیست هر کدام از ما بیمار باشیم؛  ولیکن هنوز گذرمان به این بخش نیفتاده است .

پزشکان روان ، هر آنکس را که خانواده اش یا اجتماع پسرامونی اش  نپذیرند و انگ بیماری روان ، به او بزنند؛  مورد درمان قرار می دهند .

اما از آنجایی که ما خانواده های ساپورتیو(حمایت کننده) داریم یا اجتماع ، با کرامت ،مورد  تفقد قرار مان می دهد ؛ و از ایرادات ما چشم پوشی میکند ؛ پس گذرمان به بیمارستان روان،  نیفتاده است.

اصولا مردم مان ، گذشت میکنند یا نادیده میگیرند.اما هر نوع عملکرد مختل ،نیازمند بررسی است.

زنی که آشپزی میکند و مواد غذایی را هدر می دهد و حاصل کارش،  غذایی مطلوب برای خانواده اش نیست؛  بیمار روانی است.

معلمی که تدریس اش،  مورد رضایت مدیر مدرسه یا والدین دانش آموزانش نیست؛  بیمار روانی است.

راننده ای که،  در شهر،  ایجاد سد معبر میکند و چوبی لای چرخ ترافیک است؛  بیمار روانی است .

دانشجویی که ، مکرر افت تحصیلی دارد؛  بیمار روانی است.

پس ، افت عملکرد شغلی-اجتماعی-تحصیلی ، نشانه بیماری روانی است .اما چه کسی همه رنج ها را به جان میخرد ؟تا یک بیمار روانی بتواند با خیال راحت به زندگی خود ادامه دهد؟همانا خانواده و اجتماعی است؛ که تا بتواند صبوری میکند و حمایت میکند.