نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

نقش عنصر اعتماد در گفتگو

مامان بزرگ عطیه اصرار داشت یه کاغذ و قلم    جور کنم و بنشینم کنارش تا او شرح جانسوز زندگی سراسر ناکامی اش را دیکته کنه و من بنوبسم شاید مایه درس گرفتن جوانان این مرز و بوم شود از وقتی قلم به دست گرفته ام تا بنویسم دچار پرت و پلا گویی شده.او که با زبان شیرین خود تعاریف غم انگیز فراوان داشت بناگاه بلوک شده و زبانش بند آمده.از هردری سخن میگه جز انچه هدفش بود بگوید تا مایه عبرت شود.حسابی کلافه ام کرده.معنای خودسانسوری برام جا افتاده.ازچه میهراسد نمی دانم.اعتماد نمیکند به خوانندگان اش.ولی چگونه برای من این چنین میگفت و میگفت و میگفت!؟

آینده ای روشن

افسانه دوست خانواده مادر بزرگ نادره اینا بود.پ درش به دلیل نامعلومی تو خونه فریاد های بی موقع میکشید و مادرش را به باد کتک میگرفت. من حدس میزدم افسانه در جوانی و نوجوانی از همه مردها زده بشه و نتونه با هیچ مردی ازدواج کنه.ولی در عین ناباوری نه تنها افسانه ازدواج کرد بلکه دارای دو تا دختر اروم و ملایم هم شد شوهرش از اهالی املش بود و در شهر غریب تا نوجوانی دختراش دوام اورد وقتی شوهرش عمرش را به بچه هاش داد افسانه از ثروت شوهر برای خودش خانه و ماشین خرید و بچه ها را اداره کرد .روزی ازش سوآل کردم چگونه با شوهرت اینقدر خوب کنار امدی گفت پل های پشت سرم را بعد از ازدواجم خراب کرده بودم.همه امیدم به همسرم و بچه هام بود امسال که افسانه دخترش را دانشجو میبینه میگه خستگی هام در رفت.

آیا شما هم کنکوری موفق سراغ دارید؟