نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

پای درد دل دانشجو ها

دانشگاه ها باید دانشجو تربیت کنند دانشجو یعنی کسی که

ادامه مطلب ...

هر چند وقت یکی میاد مینویسه...ولی بعد برمیگرده مث این عزیز خانوم

 

نه لوس بازیه نه هیچ چیز دیگه، اومدم فقط بگم یه مدت دیگه نمی نویسم نمی دونم چرا شور و شوق نوشتن و با خواننده در ارتباط بودن در من فروکش کرده، یه جورایی دلزده شدم دلم می خواد این روزهای آخر سال رو به جای این فضای مجازی توی جامعه حقیقی باشم، بین مردم و قاطی شور و حالشون، دلم می خواد همین الان شال و کلاه کنم و برم بیرون خسته شدم از سر زدن به وبلاگم، از اینکه بعد از اونهمه وقتی که برای نوشتن گذاشتم آخرش به نتیجه ای که می خواستم نرسم و تازه با یک انتقاد توی پی نوشت هی مجبور بشم جواب سوء تفاهمات رو بدم، هی بگم منظور من این بود اون نبود یکی بیاد نیش و کنایه بزنه یکی بیاد حرفت رو یه جور دیگه تفسیر کنه یکی بیاد خودتو محکوم کنه ... شاید زیادی به روابط مجازی بها می دم، شاید هم تقصیری نداشته باشم چون از جامعه واقعی ایران جدا هستم و این وبلاگ تنها پل ارتباطی من با هم وطن هام بود، اما دیگه از اینم خسته شدم، دوست دارم یه مدت بیام بیرون از این فضا و فرض بگیرم وبلاگ ندارم، به درسام بیشتر برسم بدون اینکه توی ساعت های استراحتم بخوام به وبلاگم سر بزنم، برای خودم پیاده روی کنم خرید کنم، فیلم ببینم کارهایی که همین الان هم انجام می دم اما می خوام یه مدت لا به لای این ها ذهنم درگیر موضوع پست بعد و چطوری نوشتنش نباشه چه اهمیتی داره ذهنت دائماً هر چیز رو سبک سنگین کنه وقتی جو کلی جوریه که بهت نشون می ده بدون هیچ فکری هم می تونی دور خودت رو شلوغ کنی؟

این مدت اینقدر که برای اینجا و جواب دادن به کامنت ها وقت گذاشتم برای خانواده ام نذاشتم، برادر کوچیکم دو ماهه می خواد عکس های سفرمون به آکسفورد رو براش بفرستم اما وقت نداشتم، خواهرم چند تا عکس سفارشی می خواست که فرصت آپلود اونا رو هم هنوز پیدا نکردم و درعوض هی اومدم اینجا نوشتم و آپلود کردم اینم شد نتیجه اش ... الان عذاب وجدان گرفتم ولی می خوام دیگه به اونا برسم و البته به خودم.

نمی دونم چه مدتی می خوام دور باشم از این فضا چند روز؟ چند هفته؟ چند ماه؟ اما فکر می کنم بعد از یک سال و چند ماه نوشتن این استراحت رو لازم داشته باشم.

قطعاً دلم برای خیلی ها تنگ می شه و همین دلتنگی هم آخرش باعث می شه برگردم، در هر صورت فعلاً خداحافظ ...

______________________________________

بعد نوشت: از اینهمه محبت و صمیمیت همه شما چه اینجا و چه از طریق ایمیل هایی که برام فرستادید ممنونم، باز هم مثل همیشه دیدن مهر و دوستی شماها خوشحالم کرد، اکثر شما به کامنت های ناراحت کننده اشاره کردید اون فقط نیمی از قضیه بود نیم دیگه اش رو هم قبلاً گفته بودم من از وبلاگستان خسته شدم از این محیط از سطحی شدن آدما، از دیدن دغدغه ها و سلیقه هاشون از اینکه می بینم بین خیلی از جوون های دانشگاه رفته امروزی هنوز همون روحیه نسل درس نخونده قبل وجود داره فقط شکلش اینترنتی شده و ... برای همین ترجیح دادم یه مدت دور باشم از این محیط البته الان دارم بدون چرخیدن الکی در وبلاگستان آرشیو یکی دو تا وبلاگ خوب و جدید رو می خونم هروقت تموم شد معرفیشون می کنم، بله توی همین محیط هم می شه وبلاگ های خوب پیدا کرد.

نمی دونم کی دوباره بر می گردم فعلاً که از یه چیزایی خیلی خسته ام اما بالاخره یه روزی دوباره برمی گردم به خاطر شماهایی که همیشه هستید و اینقدر محبت دارید، یادتونه که من حتی جمعه ها هم دلم براتون تنگ می شد و اینجا منتظر می موندم تا شنبه بشه و باز ببینمتون من هنوز همون آدمم