نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

آغاز امتحانات دانشجویی

روزهای امتحان یعنی به خاطر آوردن آنچه جدی نمی گرفتیم.

اما حالا که  بوته فراهم شده

احساس سوختن

اما ساختن؟

نه

روزهایی که با خود می اندیشیم واقعا چنین روز آمدنی بود؟پس چرا...؟

آموزش به بیماران

سه شنبه ها ماموریت دارم برم بخش بیماران روانی بیمارستان.و مروری داشته باشیم بر علائم و نشانه های بیماری ها و راه درمان و نوع رفتار.

طبق عادت مالوف امروز هم سرساعت نه در بخش بودم.جالبه که در حین گردهمایی ما چای و بیسکوئیت بین بیمارن توزیع میشود و جلسه ما شکل مهمانی چای به خود میگیرد.از آنجا که قرار است همه در امر آموزش مشارکت داشته باشند از تک تک شان علائم را سوآل میکنم و روی تخته سفید بخش مینویسم و بعد با تشویق نمودن اونا به اداره جلسه بحث گرم میشود.اما امروز سه تا بیماران از دست صدیقه عصبانی بودند چون فراموشی دارد بلند بلند صحبت میکند و بدتر از همه گریه میکند.متفق القول میگفتند شوهرش را عاجز کرده ازبس التماس کرده طلاقش ندهد.وقتی ازصدیقه خواستم صحبت کند گفت شما به من بگو شوهرداری خوب چگونه است ؟

همه شلیکی خندیدند که نوش دارو پس از مرگ سهراب؟

و او گله مند که چرا بهش میخندند. یکی از بیماران بستری میگفت :نیمه شب از خواب بیدار شده یه قرص خورده ؛یه موز خورده و دوباره خوابیده .صبح گفته کی موز مرا دیشب خورده؟و فکر میکند مسخره اش میکنند؛ امنیت ندارد و امانت دار نیستند.

جالبه که بیماران بستری در اتاقش او را محاکمه میکردند که تو همه را به عجز  آورده ای و متوجه زشتی رفتار های خود نیستی

هر کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدالدهر بماند

اگر کمک های خانم رهنمایی نبود نمی توانستم جلسه را جمع و جور کنم.یکی از بیماران سیب و هویج حلقه حلقه کرده بود و   دیگران را پذیرایی کرد.