نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

مروری بر 52 تا روز12 فروردین عمر ازدست رفته

یه تصادف چه ها که نمیکنه

تصادفا افتادیم تو دنیا.

دنیایی که از هیچ چیزش سر در نمیاریم.

و جالبه که چقدر هم غره ایم.

تصادفا نگاه مون به کسی گره خورد.

و جهتی  برای زندگی مان مشخص شد.

عجب!

دوتا چشمای بزک کرده من ناظر چه نمایش هایی که تبوده درین ایام آغاز سال.!

دوازدهم فروردین  سال 1338 :دخترک یک ماه و نیمه بوده ام.که مادرم را دارای جنس جور کرده ام.

گرچه هنوز در دوران نفاس(نقاهت بعد از زایمان) به سر میبرده ولی شاد است.

دوازدهم افروردین 1339     :یک سالی هست مهمان خانواده  6 نفره مان هستم.چه بد قلقی هایی که نداشته ام.آیا مادر هنوز هم  به دنیا آوردنم راضی است؟قدر مسلم مشکلاتش درین سال گذشته بیشتر بوده.آیا خواهر سه ساله ام خواهرش را پذیرفته بوده؟چه کسی بیشتر محبتم کرده؟چه اتفاقات جدیدی درین سال برای خانواده افتاده؟

دومین سال است که مامان تو مهمونی های نوروز دو دختر و دو پسرش را به مهمانی مادر و مادر شوهرش برده.مادر جوان(24ساله ام)چه احساسی داشته؟خدا میداند. خاله میگه با وجودیکه کم وزن(نیم وجبی) بودی ولی ...

دوازدهم فروردین  1340 : با وجودیکه قرار بود آخرین بچه بمانی در کمال ناباوری یه داداش یک ماهه تو بغل مامان هست و تو دیگه باید به دامنش بیاویزی.فکر کنم اولین عید ناشاد (نه بهتره بگم کمترشاد) را تجربه میکنی. در آستین روزگار خبرهایی هست

دوازدهم فروردین  1341:

ای بابا نمیتونم که 52 تا بهار را یکی به یکی بنویسم چه خبرایی بود

حتی حوصله نوشتن همین بهار آخریرا هم ندارم