نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

اسمش عزت است لیسانس پرستاری اش را یازده سال پیش از دانشکده ما گرفته طرح نیروی انسانی را هم گذرانده و ازدواج کرده شوهرش پزشک و از اقوام مادری اش هست یه بچه هم داره .هشت روز پیش تهران بودم که زنگ زد دستم به دامن تان پسرم را پدرش برده نیاورده ما قصد جدایی داریم و فکر کنم برای آزار دادن به من فرزند گرویی باشه بهش دلداری دادم صبور باش .بعیده یه فرد تحصیل کرده چنین رفتاری داشته باشه.به تو هم فکر نکنه به بچه اش فکر می کنه.او که ناظر و شاهد مهر و محبت های تو به او بوده او که میدونه پسرت چقدر دوستت داره و ندیدنت باعث آزارش میشه میاردش .شب را با سختی به صبح رسانده بود .در همون ساعت صبح روز بعد زنگ زد خانوم دیشب همش با یاد پسرم بیدار می شدم  مادرم و پدرم میگن نقطه ضعف هاتو رو نکن خدا میدونه دست خودم نیست شش سال با سختی این بچه را بزرگ کرده ام به امید اینکه مدرسه بفرستم حالا شوهرم میگه پیش دبستانی من و تو هم نرفتیم ولیکن درس خون شدیم زودش است تو عجولی میتونه یکسال دیگه هم تو خونه بمونه می ترسم حرفای زشت از خواهر زاده ها و برادر زاده هاش یاد بگیره میگم ببین تو خانواده شوهرت را نمی پسندی تو خودتو و تربیت کردن فرزندت را بهتر میدونی همین طرز تفکر است که از ورای زبان بدن به بیرون پیام میده .بچه ها بخشی از زندگی شون بین اجتماع زندگی میکنند من و تو همه جا نیستیم الگوی نافذ برای هر کودک والدین هستند حالا چند روز هم حین بازی کلماتی بشنوه که تو ناراحت بشی ولی فرزندت با تربیت خانواده بار میاد اینقدر سخت گیری نکن غرور همسرت جریحه دار میشه اگر فکر کنی از خانواده برتری هستی او یک پزشک است میتونه به تو بگه افتخار نصیب شده با من ازدواج کردی حتی اگر این اعتقاد را نداشته باشه میگه زدی ضربتی ، ضربتی نوش کن. 

ولیکن این دختر مصداق اون ضرب المثل است 

نرود میخ آهنین در سنگ.اعتنا نمی کنه اهمیتی نمیده.باز کار خودش رو میکنه و باز آویزون این و اون میشه کم آوردم کمکم کنید .پدر و مادرش ادستش خسته شده اند و میخوان کار را یک سره کنند غتفلند که چند صباح دیگر اعتراض میکنه من منفهمیدم متوجه نبودم شما چرا مرا از همسرم جدا کردید.بهش میگم مسلما زندگی سر بالایی سرازیری داره(پستی و بلندی)همیشه یکنواخت نیست

روز اول ذی الحجه

امسال سالروزازدواج حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در دانشکده ما جشن بود.

از همه دانشکده های علوم پزشکی مراجع داشتیم

سالن جای سوزن انداختن نبود.

بین بچه ها شایع است؛بحث شیرین ازدواج؛.

حاج آقا داوودی نژاد برای بچه ها کلیپ تصویری آورده بود و سخن می راند .

دانشجو ها با سوت و دست بی وقفه همراهی اش میکردند او که وبلاگیست هم هست با لحنی از ازدواج و خواستگاری برای بچه ها میگفت که اونا بفهمند اول یک روان شناس اسلامی است بعد یک روحانی.

جمعیت دخترا دو برابر جمعیت پسرا بود.

حاج آقا اشاراتی داشتند به دغدغه های جوانان در بحث ازدواج های خواسته.

مبادا فردای زندگی به بهانه ای که چون نمی خواستم خیانت کردم .

مامان ۷۵ ساله ام را برده بودم تو سالن سخنرانی .

فکر کرده بودم فقط به صرف شیرینی و شربت است بعد دیدم نه بابا به امید سفر زیارتی و قرعه کشی و شنیدن صحبت هادعوتند و فقطدانشجو ها هستند و من اشتباهی اونجا حضور دارم.مادرم میگفت نگا نگا نگا(منظورشان نگاه کن آ آ آ)برای دخترای این دور و زمونه چه چیزا میگن.پس ما چی؟یازده سالگی شوهرمان دادند به یه مرد بیست ویکساله و ازما نپرسیدند نظر خودت پس چی؟

گفتم و شما هم خودتان میخواستین منو چهارده ساله شوهر بدین و نظر خودم را نپرسیدین و من چه رنجی بردم تا بخوام حالی تان کنم آمادگی ازدواج را ندارم.

گفتن خب البته خوبی هایی هم داشت دخترا در به در دنبال جفت مناسب نمی گشتند و موها را رنگ دندونا کنند.

گفتم من نفهمیدم پس شما خودتان گلایه میکنید خودتان هم جواب خودتان را میدین؟

گفتند خیلی دلم میخواد مشکل جوونا حل بشه و من شادیشون را ببینم.