خدایا بنده ای درد آشنایم
به سر افتاده ای بی دست و پایم
ز غمها سینه ام دریاست ، دریا
گواهم گریه های ، های های ام
به درگاه تو می نالم به زاری
مرا بگذار با این ناله هایم
مرا در آتش عشقت بسوزان
مکن زین شعله ی سرکش رهایم
از این آتش ، دلم را پر شرر کن
بسوزان ، سوز دل را بیشتر کن
به آه در گلو بشکسته ، سوگند
به سوز سینه های خسته سوگند
به غم پرورده ی محنت نصیبی
که در خون جگر بنشسته ، سوگند
به اشک مادری کز داغ فرزند
فرو ریزد به رخ پیوسته سوگند
به بیماری که در هنگامه ی مرگ
بر آید ناله اش آهسته سوگند
به آن برگشته ایام نگون بخت
که راهش از همه سو بسته ، سوگند
مرا در بی کسی پیوسته کس باش
به وقت ناله ها فریادرس باش
به بی پایی که در راهی خریده
به بی دستی که دست از جان کشیده
به محرومی که نالد در شب تار
ز غمها جان او بر لب رسیده
به آن بیمار دار شب نخفته
که ریزد اشک محنت تا سپیده
به ناکامی که در شور جوانی
به خاک سرد گوری آرمیده
به پیر خسته جان مستمندی
که پشتش در تهی دستی خمیده
به آن طفل یتیم بی پناهی
که لبخند محبت را ندیده
بده دستی که دستی را بگیرم
ز خجلت پیش محتاجان نمیرم
قسم بر دستگاه کبریایی
قسم بر شوکت عرش خدایی
قسم بر بینوای سیر چشمی
که دارد صد نوا در بینوایی
قسم بر گلرخ عاشق نوازی
که در او نیست رنگ بی وفایی
قسم بر مادری کز هجر فرزند
بود گریان به شبهای جدایی
قسم بر دختری کز راه پرهیز
شکیبایی کند در پارسایی
دورنگی را ز جان من جدا کن
دلم را با محبت آشنا کن
سروده ای بسیار عارفانه.... انتخابی ، سوای آنچه دراین سالها در " نچاق! " میتوان دید.
جا داشت نام سراینده را اگر میدانی، می نوشتی.