نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

وقتی یک کلفت وبلاگ داشته باشه و روزمره هاشو بنویسه

امروز رفته بودم خونه خانم دکتر.ساعت هشت رسیدم خونه شون و صبحانه اش را آماده کردم(خانم دکتر پزشک کودکان است و شوهش پزشک گوش و حلق و پسرش دکتر طب سوزنی).ایشان به خاطر کمر درد قادر به انجام امور منزل نیستند.

خانم دکتر فرمودند دیروز که مهمان اومده خونه مون کلی ظرف نشسته شده تو آشپزخونه به جا گذاشته اند.ماشین ظرفشور را روشن کن و ظرفا را بذار شسته بشه.بعد هم خونه را مرتب کن چون بچه شون همه خونه را بهم ریخته کرده.آز دیروز چلو و مرغ مونده ، برای ناهار مهمان ما شو.

گفتم : خانم دکتر، دوتا دخترم را سپرده ام  دست مادر شوهرم و ساعت دوازده باید برم تحویل شون بگیرم. ولی چشم ،از ناهارهایی که باقی مونده برای خودم و بچه هام میبرم.یه آهنگ از ...... برای خانوم دکتر گذاشتم گوش کنه  و رفتم تو آشپزخونه.

قابلمه،ماهیتابه ،بشقاب و قاشق و چنگال و دیس و فنجون و لیوان انواع و اقسام ظروف بودند ، نمی خواستم تو ماشین ظرف شور بچینم .سینک اشپزخونه را پر آب کردم و زیر لب زمزمه کردم تموم دنیا یک طرف تو یک طرف عزیزم،عزیزم.

یاد عزیز دلم افتادم که تو عسلویه با اون گرمای طاقت فرسا جون میکنه تا برای من و بچه هامون پول بسازه.اه لعنت به این فقر و فلاکت که من و عشق زندگیم را اینجوری آلاخون، والاخون کرده

هی شستم و هی سابیدم این ور و اون ور اشپزخونه رو و هی آروم آروم اشک ریختم.پنج سال پیش طی یه مراسم ساده رفتم خونه بخت و سختی هام از نوع دخترونه تبدیل شد به نوع خانومانه.تا ساعت دوازده که خانوم دکتر اجازه مرخص شدن دادند یه ریز راه رفتم و جمع و جور کردم و سامان دادم.خانوم دکتر گفت لباسای خواهر زاده های دوستم را گفته ام آورده  اند ببری بچه هات بپوشند اشکالی نداره  که پسرونه اند؟گفتم:  نه کاچی از هیچی بهتره.

دستمزدی را که خانوم دکتر با طیب خاطر بهم داده بود تو جیبم گذاشتم و رقص کنان با ناهاری که برای بچه هام میبردم به اتوبوس سوار شدم.الان دوساعته رسیده ام خونه.بچه ها را ناهار دادم ،خواباندم و دست به قلم شدم تا یه روز دیگه از روزمرگی هامو ثبت کنم.خدایا شکرت

نظرات 2 + ارسال نظر
تلخک ! یکشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1397 ساعت 05:19 ق.ظ

نچاق سه سال پیش با نچاق امروز از زمین تا آسمان تفاوت دارد.
امروز دل سخن میگوید و دیروز ، از نا چاری ها حکایت میکرد.
به شما به خاطر انتخاب وقایع واقعی و بیان درد و رنجهای مردم و دیگر درد های بی شمار که در سرزمین ثروت و نفت - جاریست و میشود از تلخی هاش گفت و نوشت - تبریک میگویم.

علیرضا یکشنبه 2 دی‌ماه سال 1397 ساعت 03:18 ب.ظ http://malikhulia.blogsky.com/

تفو بر تو ای چرخ گردون تفو!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد