نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

ای خدااااااااااا


به عنوان یک زن باید بر خود ببالم که قدرت آزار ندارم.

باعث کمال سرشکسته گی است مرد بودن در حالی که ...


آیا وقت آن نرسیده مردان ایرانی دست به قلم شوند و توضیح دهند "چگونه مردی اینگونه حیوان صفت می شود"و" راه چاره چیست؟"

یادش به خیر، زن های قدیم به مردی پلشت و ناپاک چشم ،میگفتند :"خواهر ،مادر نداری؟"

آیا داشتن خواهر یا مادر ترمز است؟

اگر نبود ؛ میزان محبت پدر و برادران و نقش حمایتی شان در تمام طول زندگیم،

چه بسا همانند بزک زنگوله پا ، شاخ هام را برای دریدن شکم گرگ  ...تیز میکردم.

تا کی شاهد چنین فجایع بشری باید بود.

خون آشام بودن بود هدف آفرینش ات ای خدا؟؟


آن وقت وقتی به عنوان یک زن از جامعه مردان سوآل می کنیم میگویند :فمنیست شدی؟"

اجتناب از کهنگی


طی دوران اخراج کارکنان در سیتی کرپ در اوائل دهه 1990، شاهد این صحنه ناهنجار بودیم: برنامه نویس چهل ساله ای که خوب کار می کرد با اخراج روبرو شد چون زبان کوبول دیگر کهنه شده بود. او که برنامه نویس خوبی بود شوکه شد. او نه فقط خود در کار پیشرفت کرده بود بلکه دیگران را نیز نسبت به کار روی برنامه نویسی کوبول تشویق کرده بود و ناگهان فهمید که توانمندی های او دیگر برای کسی ارزش ندارند. او که زندگی کاری خود را به سهولت طی می نمود، از تحولات محیطی غافل ماند، و اکنون فهمید که مسیری که طی کرده به یک پرتگاه منتهی شده است.

آیا این برنامه نویس در صورتی که چارچوب فکری ثابتی نداشت، می توانست آماده تر از این برای تحول باشد؟ حتی اگر او نمی توانست از اخراج خود جلوگیری کند، آیا حداقل می توانست برای حرکت های آتی زندگی خود آمادگی داشته باشد؟

اگر جهان ایستا می بود، شاید می توانستیم نسبت به الگوهای خود ناآگاه بمانیم. همانند پدران شکارچی خود، غریزه اصلی و تجربه ما از دوران کودکی تا پایان دوران کوتاه زندگی با ما همراه است. اما امروزه جهان بسیار سریع تر تغییر می کند و ما نیازمند به شناخت الگوهای خود می باشیم تا بدانیم چه هستند و چگونه باید آنها را اصلاح کنیم، تا به سرعت واکنش نشان دهیم، و بر الگوهای ذهنی دیگران تاثیرگذار باشیم.

همانند برنامه نویسی که ذکر شد، اغلب اوقات ما نیاز به تحول را تا هنگامی که اخراج نشده، طلاق نگرفته، وارد دادگاه نشده، یا حمله قلبی نداشته ایم، درک نمی کنیم. بعد، اگر خیلی دیر نشده باشد، از خواب برخواسته و می بینیم که الگوهای ذهنی گذشته ما دیگر کاربرد ندارند. (جالب است که گاه حتی شوکه شدن هم تاثیری ندارد.)

لزومی نیست که وضعیت چنین باشد. شما می توانید آگاهانه الگوهای ذهنی خود را پیش از آنکه جهان شما را مجبور کند، تغییر دهید. برخی افراد در سیتی کرپ، از جمله بسیاری که در نهایت اخراج نشدند، تلاشی آگاهانه برای درک بهتر جهان خارج کردند. آنها ابعاد مختلف فناوری را تجربه کردند و مثلا زبان های جدید برنامه نویسی و فنون آن را یاد گرفتند و سپس این چشم اندازهای جدید را به کار گرفتند. آنها به صورتی فعالانه الگوهای ذهنی خود و اطرافیانشان را به چالش کشیدند. آنها توسعه تفکرات کاربردی که برای سازمان ارزشمند بود را ادامه دادند. آنها رهبری تحول را به دست گرفتند و این شرکت را نیز با شرایط جدید هماهنگ نمود.

در هر نقطه، ما در مورد نگاهمان به جهان توان انتخاب داریم. اما همیشه از این اختیار خود آگاه نیستیم. الگوهایی که طی دوران آموزش و کسب تجربه شکل داده ایم اغلب برای ما ناپیدا هستند یا بسیار دیر محسوس می شوند.

در محیطی که تغییر دارد، ما می توانیم یا خود را تغییر دهیم یا تغییرمان خواهند داد. هر روزه افراد در کار یا زندگی شخصی اثبات می کنند که پیش از آن که بیداری دردناکی داشته باشند، می توانند خود به اصلاح امور شخصی دست بزنند. اما برای تحول در زندگی، اول باید ذهن خود را متحول کنیم. الگوهای ذهنی ما تعیین کننده توانمندی ما نسبت به آنچه ملاحظه کرده و انجام می دهیم هستند.

آثار الگوها

ما در جهانی پر از ریسک و پر از فرصت زندگی می کنیم. ما فرصت هایی بی سابقه داریم تا بتوانیم گذشته را با آنچه جدید است در هم آمیزیم و به زمینه های مختلف آگاهی دست پیدا کنیم. با این همه کنار نهادن دیدگاه های قدیمی نسبت به جهان کار سختی است. ما شاهد دیدگاه های سنتی در مورد مذهب، خانواده، نهادها و اعتقاد به سرمایه داری بودیم که طی سال های گذشته دچار تحول شده اند. برخی از این تحولات مثبت بوده اند اما تا حدودی نیز شاهد درهم ریختگی در خلاء بوده ایم. وقتی از فضای کسب و کار یا زندگی فردی معمول خارج می شویم، شاهد مقاومت ها و فشارهای جانبی هستیم. اگر بتوانیم از این گذرگاه عبور کنیم و به چارچوب ذهنی نوینی دست پیدا کنیم، فرصت می یابیم تا جهان هایی تازه با غنای فراوان را کشف نماییم.

کار واقعی ما، چنان که جان سیلی براون بدان اشاره کرده، درک و فهم پیدا کردن است. این صرفا برای مدیران کسب و کارها نیست بلکه برای همه افراد درگیر کسب و کار، سیاست و زندگی شخصی است. همانند یک داستان جنایی، با زمان مسابقه گذاشته ایم، و رقیبی دانا که می تواند آگاهانه یا ناخودآگاه ما را به خطا بیاندازد هم داریم. در جهانی پر از پیچیدگی ها و اطلاعات فراوان، این تلاش برای درک مطالب هیچگاه سخت تر و یا حائز اهمیت نبوده است. برخلاف اگثر داستان های جنایی، این داستان پاسخی ساده که در انتها بیابیم، ندارد. باید پاسخ را خلق یا کشف کرد. اصلا پایانی هم برای آن وجود ندارد. جهانی که امروز می بینیم می تواند فردا کاملا تغییر کرده باشد. ما توان آن را داریم تا این قضیه درک بهتر محیط را در خود تقویت کنیم و گام اول آن است تا اصولا چنین فرآیندی وجود دارد.

برخی معتقدند که جهان چنان پر پیچ و خم شده که دیگر درک آن برای ما میسر نیست. آنها چنان رفتار می کنند که باید سرمان را پائین بگیریم و خط خودمان را برویم و صرفا به جلو گام برداریم. شاید این روش برای مدتی کاربرد داشته باشد. اما توانایی های ما به عنوان انسان در قدرت ما برای درک، هماهنگی با جهانی پیچیده و تصمیم گیری سریع برای اقدام بستگی دارد. به این ترتیب بوده که از دوران ماقبل تاریخ تاکنون بقاء داشته ایم. به همین ترتیب نیز در جهان امروز موفق خواهیم شد.

در جهان پیچیده و بدون قطعیت امروز، بزرگترین خطرات ناشی از درندگانی که در کنار ما هستند حاصل نمی شود. اغلب اوقات این درندگان در ذهن ما هستند و ناتوانی ما در مشاهده محدودیت ها و نگاه متفاوت می باشند. این درندگان درونی هستند که می خواهیم بهتر بشناسیم و بتوانیم با آنها زندگی کنیم یا آنها را رام نماییم.