قرار شد به هر بهونه بنویسم
پسرم رفته بود با همسرش و خانواده برادر ایشان چلگر د تا غار یخی را ببینند .وقتی در راه بازگشت بودند ماشین از جاده خارج شده و در جایی قرار گرفته که...
انگشت کوچیک دست راست پسرم و بینی همسرش از جمله اندام های آسیب دیده سر نشین های اون اتوموبیله.
نگران شدن من همیشه به خاطر همینا بود
ترسیدن ما خود همه از بیم بلا بود
پسرم میگه مادر این بیمارستان الزهرا برای بررسی دست من چنین گفت و چنان.
میگم پسرم اورژانس بیمارستان الزهرا واسه ... است و نه...
تو باید زودتر میامدی پیش من و باهم می رفتیم ارتوپد
سلام دوست عزیز. وقت شما بخیر. از شما دعوت میکنم به سایت ما هم سر بزنید. در ضمن خوشحال میشیم در انجمن سایت هم عضو بشید تا در کنار دوستای دیگه یه انجمن خوب و ملی مذهبی تشکیل بدیم. موفق باشید. یا علی.
خدا را شکر به خیر گذشته. سلام برسانید
فکرنکنی من آدم بیکاری هستم. ابدا
شاید سادگی و صافی بیش از حد توست که مرا از دوران (ایران بحث) همچنان به دیدار ( نچاق) وا داشته است.
نوشتن خوبست - اما اگر این نوشته تنها به موضوع خصوصی و خانوادگی مربوط بشه .. جاش توی وبلاگ نیست.
البته صلاح مصلحت خویش خسروان دانند - اما
از او نترس که خانم خطاب کند تو را
از او بترس که همشیره ات خطاب کند!
و در خاتمه : {تمام نویسنده گان با کلمه می نویسند، اما تنها شاعران هستند که کلمه را می بینند. آن چه شعر و نثر را از هم جدا می کند، همین .مشاهده ی کلمه است}
اما درمورد تصادفی که اشاره داری
خدا را شکر که بخیر گذشته است
در مورد عروس شما نیز اگر قرار بوده که بینی اش را عمل کند- بااین اتفاق بهانه خوبی پیدا کرده است!!