نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

نوشته یه دانشجوی تازه وارد مهرماه ۹۰ در ژاسخ به سوآلم که ...

 

آفتاب سوزان

محکم درسرم میکوبد

و پیاده روی سنگی دانشگاه اصفهان روبرویم حس تازه ای را به من القا میکند

بار اولم است که پا به این فضای اسرار آمیز(بنا به گفته بزرگترا سرشار از علم) گذاشته ام.

اضطراب دارم.ولی در عین حال خوشحالم و از ته دل خدا را شکر میکنم که  بالاخره بعد از یکسال تلاش بی وقفه به هدفم یعنی حضور در دانشگاه علوم پزشکی به عنوان دانشجو رسیده ام.روز اول با گرفتن واحد های درسی و آشنایی با دوستان تازه وارد و استادان سپری شد.در آخر احساس فوق العاده ای داشتم هرچند بعد از رسیدن به خاطر دوری راه خسته بودم.ولی با این همه باز هم ایزد منان را سپاس گفتم.صبح روز بعد نیز با خوشحالی از خواب بیدار شدم.درست مثل کودکی شده بودم که میخواهد سال اول مدرسه اش را شروع کند.کودک درونم مرتبا بالا و پایین می پرید و گونه هایش ازفرط ذوق و هیجان سرخ شده بود.بالاخره هفته ای گذشت.استادان آمدند و رفتند و درس هایی به من آموختند.آری محیط دانشگاه واقعا با دبرستان فرق میکرد .در واقع خیلی بهتر و هیجان انگیز تر بود. هر روز یک اتفاق تازه و نکته ای جدید. با اینکه فقط دو هفته است که به دانشگاه می آیم اما گویی چند سال است که چیز یاد گرفته ام.حتی وقتی با دوستان قدیمم حرف میزنم آنها متوجه تغییر رفتارم شده اند. و چقدر خوشحال میشوم وقتی بزرگان فامیل گونه هایم را میبوسند و میگویند چقدر اخلاقت عوض شده است و بزرگ شده ای!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد