نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

سالگرد مادر بزرگ پیرم

جمعه         ها هر هفته

درگورستان  هستم بر بالین  کسانی که ترکم کردند فاتحه میخوانم.

مادربزرگم ننه کوکب  پیرزن با وفا و مهربان فرمود "مادر،هرگاه فوت شدم برایم یس بخوان"و من به قولی که داده ام عمل میکنم.

او با قلب دچار فیبریلاسیون دهلیزی توانست سالها عمر با برکت داشته باشد .حیف از چشمان عسلی اش بود ؛با خاک گور پرشود .امسال دیماه سالگرد نوزدهمین سال درگذشت  او بود.

انگار همین   دیروز بود کف پاهای سردش را بوسه میزدم.برای حمام از جا بلندش کردند.نتوانست بیش از دوقدم جلو برود.بر روی دستان دخترانش جان داد تا نگران نباشند اتاقش بد بو خواهدشد.

او که عمری را بی منت به فرزندان خدمت کرد رفت تا باعث سرشکستگی پسرش نباشد(پسرش میفرمود همسایه ها سوآل میکنند این ننه پیر ،کلفت تان است؟چرا لباس آبرومند نمی پوشی پیره زن)؟!

جالبه که او آزادی نداشت هر لباسی دوست دارد بپوشد و فرزندانش برای تحت فشار گذاشتنش  مسابقه  گذاشته بودند؛ ولی مگر او ازدنیای فرزندانش چه خواسته بود؟

او پیر زیبا رویی بود.با موهای سپید همانند ابریشم و      پیشانی بلندچروکیده و چشمانی پر از مهر.

گاهی که به تماشای چهره مهربانش می نشستم سوآل میکرد مادر کرمی برای بازشدن چروک های صورتم سراغ داری؟پس او اهمیت می داد چگونه باشد. روش اش با فرزندانش متفاوت بود .روز های آخر عمرش بود سفارش کرد زن خانه دار نباشم تحصیل کرده  بودن برای کار بیرون از خانه داشتن بهتر است ولی حتی اگر بیسواد هم بودم بهتر است دستم در جیب خودم باشد.

زن صرفه جو و مدیری بود.کم خرج و قانع ولی  در عوض پولساز و اهل بخشش.

فرزندانش را همواره دعا میکرد.با خدا زمزمه میکرد مبادا فرزندانش را تنها بگذارد.از خدا میخواست دلش را قوی بدارد مبادا ازآزار فرزندانش بشکند و آه مادرانه اش دامان شان را بگیرد. از خدا میخواست آنها را به خودوانگذارد.

یه چمدون پر ازلباسای قشنگ داشت که کادو گرفته بود و با اونا عشق میکرد.دوست داشتم لباساشو به تن کنم.اجازه نمی داد.

بچگی های خوبی تو دامنش گذراندم.

سکوتی بر لبانش حاکم بود و نگاهی که دور دستها را میکاوید.

من نمی دانم از کدام به کره خاکی ما پا نهاده بود که هیچکس را چون او نمی یابم.

روحش در آغازین روز  فرقت بیست ساله در ملکوت اعلی با ملئک محشورباد

نظرات 2 + ارسال نظر
تلخی شنبه 24 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:15 ب.ظ

نمیدانم ... شاید شنیده باشی که قرائتی دلقک و هوچی چند روز قبل چه گفته است؟ ....
<<<< در هر کشوری که دانشگاه بیشتر است، آمار فساد هم بیشتر است>>>>.
خوب ..... حالا توی دانشگاهی وقتی این مزخرفات این هوچی را می شنوی..... نباید با منطق (دانشگاهی) باو اعتراض کنی؟؟؟؟

تلخی! یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:52 ب.ظ

هیچ یاد مادر بزرگ را در لابلای غزلیات حافظ زنده کرده ای؟
مادران را که والاترین راز خلقت هستند - در گورستان های سرد و غمگین نمیشود آنطورکه باید در کنارشان نشست و دمی را با نام و یادشان سر کرد......
یک روز جمعه را نیز بجای رقتن به گورستان - با مدد از خواجه شیراز ، فالی به نام مادر بزرگ نیت کن و یادش را در حالیکه (عاشقی زخمه بر تار میزند) تجدید کن.... خداش بیامرزد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد