پری خانوم امروز اومد خونه مون را دسته گل کرد و دستمزدی گرفت و رفت .
دستش درد نکنه.
خودم و پری خانوم افتادیم به جون خونه و ازپلیدی و زشتی رهانیدیمش.
وای که چقدر این زن زحمتکش بود.
حرف میزد و کار میکرد ومیگفت:...
و من با خودم میاندیشیدیم طفلک چه شجاع با سختی های زندگیش مواجه میشه!
از پری خجالت میکشیدم که خونه منو خونه خودش میدونست و مهربانتر ازمن خونه مرتب میکرد.
من با اکراه کارهای خونه خودم را انجام میدادم و اون با علاقه.
میگفت خودمو خسته میکنم درعوض شغلم شرافتمدانه است
و من فکر میکردم این زن چقدر جدی و وظیفه شناس!.میگفت هشت ساله بوده پدر و مادرش مرده اند و عموش بزرگش کرده ولی حتی یه کلاس هم سواد نداره.ازعروسش که میگفت و از دخترش ،احساس میکردم زندگیشو دوست داره.
لعنت به اون کسی که باعث شده این بنده خدا مجبور به انجام کار اینگونه باشد. مطمتن باشید بالاخره این وسط یکی مقصر است