نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

اول ترم بود دانشکده به من ماموریت داد تا به دانشجویان ترم یک اتاق عمل روان شناسی اجتماعی را  درس بدم.

قبل از آن قرار بود در دانشکده بهداشت به دانشجویان رشته تغذیه ترم دو(2)  درس روان شناسی عمومی بد م.

نمی دانم خوش شانسی دانشجویان رشته تغذیه بود که من درس ندادم بهشون

یا خوش شانسی

دانشجویان اتاق عمل که من درس شون بدم.

به هر حال ماموریت من به دانشکده بهداشت لغو شد.

اولین جلسه درس روان شناسی عمومی  دانشجویان رشته اتاق عمل

 ترم یک (1)  روز دوشنبه بیست و نهم(29) شهریور

ساعت دو تا چها ر(2-4)برگزار شد.

اون روز همه دانشجویان حضور نداشتند و من تنها با جمع کمی از دانشجویان گفتگو داشتم.

قرار بود اون روز براشون بگم چرا ما روان شناسی اجتماعی میخونیم.

می دونستم دانشجویان ترم یک هستند

 و هنوزم ممکنه مردد باشند این رشته را بخونند یا نه .

یا کلاسی است که متشکل از دخترا و پسرای جوانی است که قبلا تجربه حضور در کلاس مختلط را نداشته اند.

یا دانشجویانی که زیر بیست سال سن دارند.

یا دانشجویانی که هر کدام ممکن است از یک طبقه اجتماعی، اقتصادی آمده باشند.

مطمئن بودم قادر به اداره کلاس هستم.

چون دانشجو ها را دوست داشتم و بهشون احترام میگذاشتم و میدونستم این یه نیاز دانشجوی تازه به دانشگاه آمده است.

درس را معرفی کردم.

روان شناسی علم مطالعه رفتار است .

قراره در کلاس این قضیه را روشن کنیم  که دانشجویان از امروز به بعد باید به وظیفه خطیر خود در اجتماع آشنا تر شوند.

 بیماران محتاج به عمل جراحی ،همکاران زیر دست و بالا دست  پزشکان جراح (انسان هایی هستند که )با دانشجو سر و کار دارند.

 امید مان بود که روانشناسی را به خدمت خود در آورند تا مسائل و مشکلات سد راه موفقیت و پیشرفت را حل کنند یا از سر راه بردارند.

قرار شد برای دانشجویان بیان کنیم که در مکاتب رفتار گرایی و روان کاوی و مکتب انسان گرا انسان تعریف می شود.

خب رفتار چیست که علم مطالعه آن را روان شناسی میگویند؟

جواب :

رفتار یعنی واکنش های یک فرد در یک محیط و در یک زمان معین .

شروع کردم درس بدم با این سوآل

هدف درس :چرا باید روان شناسی خوا ند؟

جوابا جالب بود

: تا بتوانیم چرایی رفتار خود و دیگران را متوجه شویم .

تا یه دو واحدی از درس های لیسانس پاس بشه.

:تا ذهن دیگران را بشه خوند.

:تا بشود رفتار دیگران را پیش بینی کرد.

:تا یه قدم به کسب مدرک بشود نزدیک شد.

این واقعیت را باید در نظر گرفت که به همه کس و در همه حال نمی توان یاد داد.

تفاوت های فاحش میان دختران و پسران با فرهنگ های مختلف، با انگیزه های متفاوت، تدریس را مشکل می کند.

خیلی مایل بودم بر تفاوت هافائق آیم .

آرزو داشتم دانشجویان با علاقه به کلاس بیایند

درس ها  را قبل از ورود به کلاس بخوانند .

به بچه ها مژده دادم پس از پایان کلاس موفق خواهند شد که بر جراحات عاطفی خود مرهم گذارند ،حافظه خود را تقویت کنند، دید خود را به جهان دستکاری کنند و زندگی راصحنه هنرمندی خود قلمداد کنند،راه را از چاه باز شناسند .و...

دانشجویان امیدوارانه کلاس درس روان شناسی را آغاز کردند.

البته طبق معمول هر جامعه ، دانشجویان این کلاس هم صد در صد مطمئن نبودند که خوش شان بیاید ولی

امروز که از آنان سوآل کردم کلاس را چگونه دیدند و کدام انتظارات شان را بر آورده کرد جواب آمد:

انتظار داشتم در مورد انسان شناسی و نشانه های شخصیت مطلوب صحبت کنیم تا بتوانیم در زندگی روز مره استفاده کنیم و روابط خود را بهبود بخشیم

دیگری گفته بود

انتظار داشتم در مورد مسائل جوانان این قشر پر اهمیت جامعه صحبت شود مبادا مشورت با والدین را دست کم بگیرند و در زندگی شکست خورده نومید شوند

آن دیگری گفته بود انتظار داشتم در مورد رفتار و ویژگی های دیگران بدانم و عاقلانه ترین برخورد را داشته باشم

چهارمی گفته بود حداقل بتوانم شخصیت خود را تشخیص دهم.

 پنجمی گفته بود انتظار داشتم راه های مبارزه با مشکلات رابشنوم تا برای زندگی آماده شوم .

ششمی نوشته بود انتظار داشتم بیشتر خودم را بشناسم و پیام های درونی خود را بفهمم 

نظرات 8 + ارسال نظر
مگنولیا چهارشنبه 1 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:22 ق.ظ http://rozegareman1361.persianblog.ir

دوستت دارم مامان خوبم. مرسی بخاطر حمایتها و دعاهاتون از این راه دور...

زیبا خانوم پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:42 ق.ظ

بهشتم همراه روزای سخت من دلم برات تنگش ده.

خوش به حال شاگردات اگه من شاگردت بودم مطمئن باش که با همون عشق و علاقه ای که دوس داشتی میومدم سر کلاس و همه درسا رو از قبل میخوندم و همه ش ازت سوال میکردم.
خیلی دلم برات تنگ شده.
من رو هنوز دوس داری؟؟؟
پایه ای یه پروژه روانشناسی با هم برداریم؟؟؟

تلخ تر از قند ! جمعه 3 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:58 ب.ظ

سلام

از توجه و بیان لطفت خوشحال شدم ....
وقتی باین قشنگی اقرار میکنی که در برابر آنچه که بآن نیازمندی، کوهی از ناکامی ها می بینی - حداقل میتونی بیان دلت رو در لفاف و در حاشیه (حتی به شکل کنایه و طنز در نچاق بنویسی .... وقتی چنین کردی - تو نیز آنچه خواهی نوشت ـ حکایت همان نیلوفرها و شقایق ها خواهد بود....

زهر مار معروف ! یکشنبه 5 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:02 ق.ظ

سلام ناچار با احساس
-------------------------

رئیس: شما به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارید؟

کارمند: بله!

رئیس: خوب است. چون پدربزرگتان به اینجا آمده و می‌خواهد شما را ببیند، همان که دیروز برای شرکت در مراسم تشییع جنازه اش مرخصی گرفته بودید.

دنباله مطلب قبلی! یکشنبه 5 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:16 ق.ظ

سوء تفاهم نشه

منظور : ای ( نا چار) ..... با احساس ..
تو معمولا از آنی که واقعا هستی ، سفت و سخت دوری میکنی ! ....
این را با صرف وقت - شناختم
این طور نیست ؟

زیبا خانوم یکشنبه 5 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:55 ق.ظ

عزیز دلمییییییییییییییییی .. مرسی که هنوز با من مهربونی.. کلی میخوام باهات حرف بزنم.

بچه های تغذیه ترم ۳ یکشنبه 5 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:00 ب.ظ http://www.nutisf.blogfa.com

سلام استاد
تغذیه ترم دو امسال را نمیدونم که خوش شانس بودن یا نه ولی ما که با شما داشتیم مسلما خوش شانس بودیم
اون توت هایی را که ما با هزار زحمت رفتیم بالای درخت و با تلفات زیاد چیدیمشون یادتونه؟!!!
موفق باشین

دیرین دوست دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:30 ق.ظ

سلام

تو گاهی که ( گریز) میزنی و به صحرای دل میآئی، هیچ ارتباطی با رضوان و نچاق نداری....
اشعاری که انتخاب میکنی
کنایه هائی که میزنی و بدل می نشیند
و... اشاره های بسیار به موقعی که داری....
دقیقا درجهت خلاف نوشتارهای اداری و تکراری و (ناچاری!) توست....
ما وقتی (خودمان) باشیم - دوست داشتنی تریم -نه؟





برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد