امروز حالم خوب خوب خوبه .اوضاع دور و بر من تا حدودی رنگ آرامش به خود گرفته همسر خوب و آرام دورا دور تحت نظر داشت مرا خیلی محتاطانه میگفت مواظب خودت هم باش درگیر شدن در مشکلات برای سلامت لرزان تو کمی تا قسمتی خطرناکه حواست باشه مدت سه هفته است حتی یک آهنگ هم گوش نداده ام فقط میگم خدا اگر منو به این وضع رها کنی خواهم مرد خدا خدا گفتن ها برام فرصت فکر کردن نذاشته هی میگم ای وای برمن اگر یه مو فقط یه مو ازسر دادش کوچولوم کم بشه مادرم را در بیخبری گذاشته ام همسر برادر از من انتظار داره تنهاش نذارم با احتیایط به دیگر برادرانم میگم به سراغش بروند به نظرم در سن سی و نه سالگی هنوز هم کم تجربگی کرده اوضاع کاسب های جامعه هم بهتر ایشون نیست کنسرت محمد اصفهانی را برای تغییر روحیه به من پیشنهاد داده اند امروز در باشگاه کارگران جشنواره غذاهای دریایی بود دو قدمی خونه مون است ولی دست و دلم به کار نمی ره .موهای سفید شده ام را با رنگ پنهان کردم و این حرکت کوچکی بود برای اولین بار بعد از سه هفته خداوند باز هم یار این آخرین فرزند مامانم باشه شاید بتوانم از شادی اش شاد و آرام شوم.
سلام،
زنگ زدم ولی جواب نمیدادین. امیدوارم هر روز مثل این روز شاد باشید و اوضاع کاری داداش کوچولوتون روز به روز بهتر از قبل بشه تا شما سرحال و شادان به زندگی ادامه بدین...