دیروز  خونه مادربزرگه (سر کار خانم مادر شوهر)آش رشته پزون بود ایشون سال های گذشته به مناسبت دهه فاطمیه(وفات حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها)جلسه سوگواری زنانه برگزار می کردند و بعد هم زنان شرکت کننده را با چای و شربت و آش رشته مورد تشویق! قرار میدادند امسال ایشون به دلیل تردید در انسداد روده بعد از پنج ماه گذشتن از عمل جراحی کولکتومی(برداشتن کولون صاعد )در بیمارستان بستری بودند و یکی از ملاقات کنندگان ایشون در بیمارستان هم من بودم بگذریم که یه جورایی قدم خیر شده بودم برایشان و وقتی می رسیدم بر بالین شان یه مشکل از ایشون حل می شد و ایشون با وجود آنکه مادر شوهر هستند و قاعدتا باید با عروس شکر آب باشند دعای خیر میکردند  ولی خب به یمن بهبودی ایشان در خانه شان همه جمع بودند یه دیگ آش برای پنجاه نفر سر اجاق بود و یه جمع فامیلی اعم از دختر و برادر های خودشان و خواهر برادرشان آنجا حضور داشتند این آقا پسر گل ما آقا وحید با وجودیکه امسال امتحان دلربای کنکور دارند اونجا حاضر بودند و دل نمی کندند بروند درس شان را بخوانند آقا پسر تازه داماد مون هم که این روزا خودش را سرگرم امتحان جامع دکتری و درس های ...و رانندگی می دانند غایب بودند و در مراسمی در جای دیگر مشغول بودند من هم که از هر جمع معقول فراریم در بین مهمان ها با بچه های فامیل آب پاش بازی(پاشیدن آب به صورت باران بر فراز بازی بچه ها)بودم.خلاصه امروز خبر رسیده که درسته شما پنجاه ساله تشریف دارید و گرما زود غلبه می کند بچه های ما را با اون مراسم آب پاشاندن و بادبادک پر آب به آسمان پرتاب کردن بیمار نموده اید تشریف بیاورید مراقبت پرستاری کنید. 

روز گذشته برای ما روزی شد که مشغول ذکر هایی مبنی بر لعنت بر آزار رسان های فاطمه الزهرا باشم امید که رهرو هایی باشیم که خود آزار نمی دهند و حق و ناحق نمی کنند