آیا ممکن بود من از نوشتن دست بردارم؟منی که بارها گفته بودم نوشتن برای برون ریزی احساس لازمه؟منکه بارها توصیه کرده بودم قلم به دست گیرید و آغاز به نوشتن کنید حتی اگر تداعی های آزاد ذهن تان را درج می کنید؟ولی روز تاسوعای حسینی تصمیم گرفتم حاصل شش سال و نیم نوشتن خود را محو و نابود کنم.چرا؟واقعا چرا چنین کردم؟چند عامل مهم در این تصمیم من نقش داشت که نه اینجه نه هیچ جای دیگر نخواهم گفت.ولیکن درین مدن بسیار فکر کردم در مدت بیست روز
سلام
وقتی یه روز دیدم که تو گوگل ریدرم وبلاگتون آپ نشده و اومدم به وبلاگتون و دیدم که نیست
شوکه شدم
هر دلیلی داشتید ایرادی نداره
اما امیدوارم باز بنویسید.
بهشت جان سلام
شنبه متوجه شدم دوباره داری می نویسی ولی هر کاری کردم نتونستم برات کامنت بزارم، تا امشب بالاخره موفق شدم خدا رو شکر که دوباره می نویسی، اما متوجه نشدم چرا زدی یکدفعه وبلاگ چندین ساله رو پکوندی!! کلی غمگین شدم، اما با دیدن پست جدید و شروع دوباره مجددا خوشحال شدم، خدا رو شکر
راستی چه کار خوبی کردی رفتی کوه، خیلییییییییییییییی حس خوبی هست، جالب اینجاست که قبل از باز کردن وبلاگت، داشتم به اینکه چند وقته کوه نرفتم فکر میکردم و تو ذهنم برنامه ریزی برای کوه نوردی میکردم :)))) هر وقت رفتی کوه من رو هم یاد کن، التماس کوه ;)))
در ضمن امیدوارم که احوالت خوب باشه و همه چی رو براه :*:*