نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

موانع

با موانع باید چه کرد؟   

                                                         اونا را دور زد؟  

 

                                                                         

                                     

از روی اونا پرید     

 

 ؟  

 

به هر حال موانع باعث ناکامی ماست               

 

    

 

وفرد ناکام عکس العملش افسردگی 

 

   

بی تفاوتی 

                 

                                        یا پرخاشگری است  

 

                                      

 

بیایید بر ناکامی ها غلبه کنیم بهتره بگم بیایید موانع را از سر راه اهداف برداریم 

بیایید اگر برداشتنی نیست دورشان بزنیم  

بیایید خودمامن را مراقبت از نظر روانی .... 

بیایید به حفظ سلامت خود اهمییت بدهیم 

خب حالا این نامه روان شناس به دخترش را هم بخونید

 

 همه ما برای زندگی خود برنامه منظمی داریم و اهدافی که درذهن می پرورانیم و تلاش می کنیم که به آنها دست پیدا کنیم لذا دقت کن که نکات ذیل را به خاطر بسپاری
 
هدف خود را تعریف کن
 
هدفت را مجهول و مبهم نگذار و به روشن ترین شکل ممکن آن را برای آینده تعریف کن
 
اقدامات خود را در جهتی قرار بده که به آن هدف برسی
 
کارهایی را که برای رسیدن به اهدافت باید انجام دهی ، مشخص کن
می دانی دخترم زمانی که مشکلات بروز می کنند، اتفاقات غیر منتظره رخ می دهند ، وقتی در جاده ای هستی که همه چیز سربالایی به نظر می رسد ، وقتی پولت کم و بدهی هایت زیاد است ، وقتی می خواهی بخندی و آه می کشی ، وقتی غم و عصه هایت زیاد است و می خواهد تو را به زیر بکشد چه می کنی؟ آیا فریاد می زنی، آیا رها می کنی و می روی در پی سرنوشت ، واقعا چکار می کنی؟

اگر لازم است کمی بیاسای ولی تسلیم نشو زیرا زندگی پر از فراز و نشیب های فراوان است و این موضوعی است که گهگاهی اتفاق می افتد و چه بسیار کسانی که شکست خوردند در حالی که با کمی مداومت می توانستند پیروز شوند . تنها کسانی موفقیت را درک کردند که تسلیم نشدند هرچند سرعتشان کم بود هرچند گامهای ایشان کند بود زیرا آنان فقط به رسیدن فکر می کردند رسیدن به آنجایی که باید می رسیدند .

دخترم باید بدانی که زندگی یک سفر است و هر بخش از آن یک سفر کوتاه اما در نوع خود کامل . از یک نویسنده ناشناس می خواندم که زندگی را این گونه تفسیر کرده بود که چه سخت است رفتن و چه سخت تر از آن است که پاهایت زخمی و کوله ات پر از مشکلات باشد ولی سخت تر از آن این است که ندانی به کجا می روی .

حتما ً سؤال خواهی کرد از کجا بدانم باید کجا بروم. نمی دانم آیا کتاب آلیس در سرزمین عجایب را خوانده ای یا خیر ؟ آلیس وقتی در سرزمین عجایب گم شد تقاضای کمک کرد و گربه به او گفت به کجا می خواهی بروی ، آلیس گفت نمی دانم ، گربه گفت پس فرقی نمی کند به کجا بروی . پس دقت کن به کجا می روی ، با کدامین پا می روی و به کدام سو می روی زیرا مسافری در شهری غریب بدون داشتن نقشه گم می شود.

پس باید مسیر زندگی ات را مشخص کنی ، هدفت از طی این مسیر زندگی چیست و این را بدان که هیچ ثروتی در تپه های قدیمی یافت نمی شود ثروت در یک قدمی ماست خوشبختی در نزدیکی ماست ، فقط باید چشم باز کنی و ببینی .

دقت کن چه عینکی از پیش داوری ها بر روی صورت تو قرار گرفته است ، اسیر کدام رنگی و چه رنگی را برای ادامه مسیر انتخاب کرده ای ، خشم ، نفرت ، جنگ ، صلح ، دوستی و یا آشتی ؟ آیا هیچ اندیشیده ای که کدام را انتخاب کرده ای و یا از کدام یک از آنها در حال استفاده هستی؟ قبل از هرچیز و هر انتخاب کمی استراحت کن تا بتوانی در حین عبور از صخره های زندگی با فکر عمل کنی تا به واهه های پر از آب و خوشبختی برسی . پس عجله نکن کمی بیاسای و اندیشه کن

 

 

انسانم آرزوست

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست

ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر
کان چهره ی مشعشع تابانم آرزوست

گفتی بناز بیش مرنجان مرا برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست

آن دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست
آن ناز و باز تندی دربانم آرزوست

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

زین خلق پر شکایت گریان شدم ملول
آن های و هوی و نعره ی مستانم آرزوست

+++

والله که شهر بی تو مرا حبس میشود
آوارگی کوه و بیابانم آرزوست

یک دست جام باده و یک دست زلف یار
رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دل ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می نشود گشته ایم ما
گفت آن چه یافت می نشود آنم آرزوست
گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست

+++

والله که شهر بی تو مرا حبس میشود
آوارگی کوه و بیابانم آرزوست

یک دست جام باده و یک دست ذلف یار
رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می نشود گشته ایم ما
گفت آنکه یافت مینشود آنم آرزوست
گفت آن که یافت می نشود آنم آرزوست