-
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
چهارشنبه 27 بهمنماه سال 1389 10:12
شبنم کوچولو دوازده (۱۲)ساله است.مادرش مبتلا به ام اس است.پدرش هم که مطمئنم توان ایستادگی در برابر مشکلات زندگی را به خوبی نداره. رفت شیراز. تا خونه خاله اش زندگی کنه طفلک این بچه وقتی تو بطن مادرش هم بود میخواست سقطش کنه و از همسرش جدا شود سال هایی را در رنج به سر برد و الان هم رفت تا شاید شانس زندگی را در خونه خاله...
-
مادرم نور امید مادرم صبح سپید
دوشنبه 25 بهمنماه سال 1389 10:12
مامان صبح زود زنگ زدند:خوبی؟دخترم؟ جواب دادم بله مامان عجله دارم برم.بعدا باهاتون تماس میگیرم وقتی گوشی را گذاشتم متوجه شدم برای مامان که یه روزی عزیزترینم بود وقت نذاشتم.برای او که تا مدتها آویزونش بودم.مرا چه شده؟جالبه که متوجه میشم بچه هام ازم فرار میکنند ولی متوجه نیستم خودم نیز از مادرم دوری میکنم زهره دوستم...
-
انتخاب وبلاگ برتر
یکشنبه 24 بهمنماه سال 1389 18:28
وبلاگ صد تا زن قرار انتخاب بشه. اینو زیبا خانم به من گفتند . فرمودند:؛ برو وبلاگم تا تبلیغش را ببینی. وقتی وبلاگ خانوما را دیدم که امتیازآورده خوشم اومد بخونم شون. خیلی جالب می نویسن. دوران گذشته منو، اون روزا را که وبلاگ نویس نبودم ،ولی دغدغه هایی داشتم ،به تصویر کشیده اند. فکر میکنم اگر اون روزا مینوشتم بار عاطفی...
-
هفته ای با مسافر کوچولوم
شنبه 23 بهمنماه سال 1389 04:31
پس از نه روز ساعت 2ب امداد جمعه رفت تا ترم جدیدش را شروع کنه. نمی دونم چرا خیلی نمیشد ببینمش. بهم گفت: مامان خوب تربیتم نکرده ای. از تعجب شاخ هام زد بیرون. وااااااا چرا اینجوری فکر میکنی؟ ولی سربسته همینو گفت و تمام. تو این هفته خیلی فکرم مشغول شده. باید چطور تربیتش میکردم؟ ولی میدونم حداقل اعمال تربیت را داشته ام....
-
خدا کند که بیایی
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 10:29
فردا جمعه است .روز بیست و دوم بهمن ماه.سی و دو سال پیش در چنین روزی گفتند انقلاب ایران به پیروزی رسید و من بیست سال داشتم.اما امروز پنجاه و دوسال دارم.گفتند دنیا درست می شود.گفتند گرگ و بره از یک آبشخور در کمال صلح آب میخورند.گفتند زنان و مردان خواهران و برادران دینی هستند و برای هم امنیت می آورند.گفتند تو میتوانی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 بهمنماه سال 1389 09:05
عکس جوونی هایشه
-
یه روز سرد زمستانی
یکشنبه 17 بهمنماه سال 1389 06:19
صبح میشه بیدار میشی می بینی تاریکه میفهمی خواب می دیده ای چه خوابی! وای خدای من! نمیشه یه شب راحت خوابید؟ خور و خواب تنها، طریق دد است برین بودن، آیین نابخرد است پاشو ،پاشو ،بیدار شو شتر در خواب بیند، پنبه دانه گهی لپ لپ خورد ،گه دانه دانه دیروز لشکر غم قلبمو تو سینه مورد محاصره قرار داده بود ترکیدن به معنای واقعی قلب...
-
اگر با من نبودش هیچ میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی
شنبه 16 بهمنماه سال 1389 06:29
دیروز مامان که دعوت خونه پسرم حاضر نشد بیاد بریم و رفت خونه دوستش تا من نتونم ببرمش خونه پسرم.این در حالیه که مامان به پسرم میگه مامنت من بودم و حق گردنت دارم چون مامانت سر کارش میرفت و تو میموندی پیش من این قهر لیلی وارمامان با پسرم از کجا شروع شده؟ خدا میداند مامان چند روز دیگه ۷۵ سالش تموم میشه دارم خودمو آماده...
-
ای پاره پاره پیکر ُ،آیا تویی حسینم؟
دوشنبه 11 بهمنماه سال 1389 06:18
زبان حال زینب کبری در بالین پیکر پاره پاره حسین(ع) یا مولای یا ابا عبدالله رفته ام تو مراسم عزاداری امام حسین(ع) در حالی که آخرین روز های صفر را میگذرانیم. مینا با گریه میگه : یا امام حسین ،من این روز های آخر را فقط حسین ُحسین میگم. دیگه با تو و خانواده ات قهرم،اگر... هرچه گفتن بگو :؛ یا مولای ،یا ابا عبدالله ،ان شا...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 بهمنماه سال 1389 16:18
امروز دعوت شده بودم جلسه دفاع از پایان نامه. خیلی خوب بود. مسلط دفاع کرد .و استاد راضی و خشنود به نظر می رسید نمره اش حتما میشه بیست. حالا ببینیم چگونه بر ایرادات... بعدش تا همین الان نمرات دانشجوهایی که بخش با من پاس شدند رد شد .روز ها چگونه میگذرد؟ تا به خود میام می بینم تموم شده
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 بهمنماه سال 1389 12:22
چه کسی شک داشت که میتوانم با دوری او بسازم.آخرین امتحانش را هم داد
-
چرا نه؟
پنجشنبه 7 بهمنماه سال 1389 16:55
بار دیگر در پنجشنبه ای دیگر به خودم تعطیلی دادم این تعطیلی ها رسمی نیست و شاید مجبور شوم مرخصی بگیرم.ولی هرپنجشنبه آرزو میکنم خانه بمانم.بعد ازسالها حضور خارج از خانه متوجه شده ام تو خونه بودن چه صفایی داره.ای کاش سال پنجاه و شش امتحان کنکور نداده بودم.ای کاشآرزوی ادامه تحصیل را در خانه دل پنهان کرده بودم. الان سی وسه...
-
!!!
سهشنبه 5 بهمنماه سال 1389 19:45
ن لیس پاکستان از کشتن دختری ۱۷ ساله، پس از شکنجه با شوک برقی، به دستور شورای ریش سفیدان روستا، در پی اطلاع از رابطه عاشقانه او با پسر همسایه و فرار کردن آنان به شهر کراچی، خبر داد. به گزارش فردا به نقل از روزنامه القدس العربی چاپ لندن؛ «شیماء بیبی» دختر ۱۷ ساله پاکستانی، پس از آنکه از ازدواج با پسر همسایه که از طبقه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 بهمنماه سال 1389 21:48
..........
-
بیقراری ها درون
شنبه 2 بهمنماه سال 1389 15:26
فاطمه میگه : نوشته ام "خدایا کمکم کن دنیای بزرگ تو را به همان بزرگی که هست ببینم و کوچکیم را چنانکه هست باور کنم و به یقین برسم تا لیطمئن قلبی درونم را فرا گیرد که چو ابراهیم بت شکن بت های وجودم را بشکنم و تبر بت شکنی ام را به گرن نفس اماره ام بیندازم." یا در جایی دیگر: "خدایا! چه سخت است جهل مرکب ! نه...
-
دو یاد داشت برای یک روز جا دادم
چهارشنبه 29 دیماه سال 1389 14:20
زنگ زده میگه : روز تولدته مامان؟ میگم : نه. ماه دیگه همین روز. چطورمگه؟ میگه : فکر کردم باید تبریک بگم و نگفته ام. میگم : عجب! پس باید با ۵۲سالگی خداحافظی کنمُ . هان؟ اون وقت نشستم و روز هایی را بیاد آوردم که بابا مامان بهمدیگر میگفتن ؛ به نظر نمیرسه دوام بیاره. مردنی و لجوجه.؛. نمیدونم چرا با همه کوچیکی جثه ام،...
-
اگر مانده بودی ز تو می نوشتم تو را می سرودم
یکشنبه 26 دیماه سال 1389 20:39
جالبه که نخواستی بمانی نازنینم
-
خیر مقدم به ریاست سازمان نظام پرستاری
یکشنبه 26 دیماه سال 1389 06:09
ساعت سه دیروزرفتیم تالاراندیشه دانشکده میرزابیگی معاون رئیس جمهور و سالمی رئیس برد پرستاری اومده بودند بگن ما برای پرستاران این کار ها را کرده ایم و اگه بخواین ادامه بدیم سیزدهم اسفند بیاین پای صندوق های رای نظام پرستاری.صدا از کسی در نیامد که ...من گفتم به عنوان پرستار تحقیق کنید ببینید چرا این جامعه پرستاری اصفهان...
-
نظافت من الایمان
جمعه 24 دیماه سال 1389 20:25
پری خانوم امروز اومد خونه مون را دسته گل کرد و دستمزدی گرفت و رفت . دستش درد نکنه. خودم و پری خانوم افتادیم به جون خونه و ازپلیدی و زشتی رهانیدیمش. وای که چقدر این زن زحمتکش بود. حرف میزد و کار میکرد ومیگفت:... و من با خودم میاندیشیدیم طفلک چه شجاع با سختی های زندگیش مواجه میشه! از پری خجالت میکشیدم که خونه منو خونه...
-
علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
چهارشنبه 22 دیماه سال 1389 13:17
خانوم محترمی به من زنگ زدند که:؛ منو بگو ُِ،نشسته ام ،به خانه داری و بچه داری مشغولم ،غافل از اون که همسر محبوبم رفته با خانومی طرح دوستی ریخته و با هم اس ام اس مبادله می کنند ... .(و منو در رنج بی وفایی همسر قرار داده است). این روز ها یکی از اساتید دانشگاه توصیه می فرمودند :؛اگر دانشجوی تان آمده ،گفته :؛شما استاد...
-
عکس تولد من در سال ۱۴۰۰
دوشنبه 20 دیماه سال 1389 09:41
یه عکس جالب از خانم پیری که آدم دلش میخواست جای اون باشه بود برش داشتم کاش ما پیران خود را مورد محبت و احترام قرار دهیم
-
دوست
یکشنبه 19 دیماه سال 1389 15:43
از کی تو نستی بفهمی دوستی یعنی چه و برای خودت دوست انتخاب کردی؟ تو طول زندگیت چند تا باهات دوست شدن؟ّ(به درخواست دوستی ات پاسخ مثبت داده اند؟) دوستات را با چه معیار هایی انتخاب کردی؟
-
از کلاس درس روان شناسی چه انتظاری داشتی؟
شنبه 18 دیماه سال 1389 12:09
به عنوان درسی که از نامش پیداست در شناخت روحیه افراد و طرز برخورد رفتار با دیگران ،کمکم کند . (سمیه صالحی) بنده شخصا علاقه مند بودم در مورد کمبود هایی که دچارش هسیم صحبت شود و حلال بعضی مشکلات ما باشد .(زهرا حیدری) شاید انتظار زیادی باشد که از یک ترم و یه کلاس بتوان داشت اما من انتظار داشتم خودمان تست شویم تا از نقاط...
-
سرمای زمستان
جمعه 17 دیماه سال 1389 21:06
عمر گرانمایه درین صرف شد تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا ایشکم خیره به نانی بساز تانکنی پشت به خدمت دو تا
-
یه روز برای خودم
پنجشنبه 16 دیماه سال 1389 17:26
امروز با اجازه خودم نرفتم محل کار. موندم خونه. الانم به خاطر کار های شیرین نظافت و سر و سامان دهی و گردگیری خونه و خریدُُ، خرد و خمیر در خدمت شما نشسته ام. هوا در حال غروب کردنه. مامان زنگ زدند فرمودند :میای مهمونم بشی؟ ازشون عذر خواهی کردم. خوشبختانه یه مهمان دیگه داشتند و احساس گناه نکردم. به زیبا پسرم که دانشجوی...
-
نظر خواهی از دانشجوهام
چهارشنبه 15 دیماه سال 1389 15:30
فقط سوآلی را که جواباش جالب بود مینویسم چه کمکی میتوانم به شما بکنم؟ :یه گوش بزرگ باشید برای شنیدن حرفامون . :دلگرمی مون بدین . : به حرفامون گوش کنید . :نمی دونم چه کمکی میشه خواست و چه کمکی ازتون بر میاد و چه نوع کمک میشه انتظار داشت و چه میزان اختیار دارید . :کمک کنید . :به هیچ طریق. :نمی دونم .فقط منو ازدست این...
-
حدیث نفس
سهشنبه 14 دیماه سال 1389 13:03
ساعت یک بعد از ظهره. دارم میرم ناهار. قراره تا عصر هم تو دانشکده مون بمونم. دیشب خواب خوبی دیدم. بر عکس پریشب که دچار کابوس شدم. امروز صبح وقتی اومدم دانشکده دلم داشت از غصه می ترکید. بدون علت هر چند وقت یک بار شاد شاد و هر چند وقت یکبار غمگین غمگین میشم. انگار صحنه وجودم عرصه تاخت و تاز غم و غصه یا بر عکس شادی و خنده...
-
پرسشنامه
شنبه 11 دیماه سال 1389 06:29
1. گذراندن دوره روان پرستاری فقط هدر دادن وقت است . 2. من قبول دارم که روان درمانی مفید است . 3. روان پرستاران تفکر روشنی ندارند . 4. پرستاران امروزی وقت کافی جهت سر و کله زدن با بیماران دارای مشکلات عاطفی را ندارند . 5. با روش های مراقبتی فعلی اکثر بیماران دچار اختلالات روانی بهبود می یابند . 6. اگر فردی از خانواده...
-
بازم صبحه ولی...
شنبه 11 دیماه سال 1389 06:23
تلویزیون روشنه.صدای اذان صبح میاد.ولی من سرم رو با وبگردی مشغول کرده ام. وبلاگ دانشجو های همکلاسی پسرم.دانشجوی خودم که ترم یک بودند وبلاگ خانومای جوون وبلاگ آقایون با احساس را عبور میکنم. همسرم که دیر خوابیده و با صدای کیبورد بیدار میشه و تو رختخوابش یه غلت دیگه میزنه چون تنبلیش میاد بیدار بشه .برای دوستانم دعا...
-
خواندن مطلب خنده برای رهایی یافتن از اندوه
پنجشنبه 9 دیماه سال 1389 10:54
پژوهشهای گوناگون در زمینه اثرات خندیدن بر جسم و روح بیانگر این واقعیت است که خندیدن سبب از بین رفتن بسیاری از فشارهای روحی و روانی شده و راندمان کاری را در افراد بالا می برد. در کشور هندوستان برای تشویق مردم به اینکه از دل مشغولی های روزانه خود دست برداشته برای لحظه ای هم که شده با "خنده" مشکلات خود را...