نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

روایت یک شفایافته کرونا از لحظات درد و هراس

قم- ایرنا- شرایط بحرانی و دشوار،  که کثرت بیماران یا افراد مبتلا به ویروس کرونا به یکباره،  در نقاط مختلف کشور ایجاد کرد، باعث شد هر بیمار کرونایی تجربه‌ای بعضا متفاوت از دیگران داشته باشد، تجربیاتی که گاه هم شنیدنی است و هم می‌تواند برای دیگران مفید و آگاهی‌بخش باشد.

"میثم سعیدی" جوان خبرنگاری است که با روحیه بالا، امیدواری و نیز تلاش تیم پزشکی و لطف خدا توانست به سلامتی از چنگ این بیماری خود را رها کند، او یکی از نخستین موارد تشخیص ابتلا به بیماری کووید19 است، با این حال در همان فضای سنگین و هول انگیز روزهای نخست، و همزمان با بستری شدن در بیمارستان، نه تنها امید را در خود زنده نگه داشت بلکه موفق شد تجربیات امیدبخش خود را با دیگران نیز به اشتراک بگذارد.

بعنوان یک دوست توییتری از او خواستم تجربه متفاوت خود را با خوانندگان ایرنا در میان بگذارد و او با لطف قبول کرد و یادداشت زیر را برایم نوشت:

تب و بدن درد،  امانم را بریده است، سرفه می‌کنم، درست همان روزی که برای اولین بار اعلام کردند؛  دو نفر بر اثر کرونا درگذشته اند .

 علائم کمی به‌نظر خودم مشکوک است، همسرم هم این علائم را دارد، باید با پزشک ام مشورت کنم.

به زور پله‌های خانه‌ام را بالا آمدم تا همراه او به بیمارستان برویم، با سرچ گوگل بیمارستان‌های کرونا را در تهران پیدا کردم؛  ولی اسمی از مسیح دانشوری در آن نبود، لیکن چون می‌گویند کسانی که دارای بیماری زمینه‌ای هستند بیشتر باید مراقبت کنند با پزشکم صحبت کردم و با راهنمایی وی سوار بر ماشین شخصی راهی بیمارستان شدیم؛ ماشین را که پارک کردم از نگهبان پارکینگ،  درباره کرونا پرسیدم؛ فضای ترس و وحشت حاکم بود، حتی نگاه رهگذران به مردمی که از ترس به بیمارستان پناه می‌بردند، وحشت‌آلود بود.

 تقریبا در اولین روز ابتلا اپیدمی،  هیچ اطلاع‌رسانی مشخصی در ورودی بیمارستان وجود نداشت.

پرس‌و جوکنان و سرفه‌کنان،  اورژانس عفونی را پیدا کردیم، بالاخره چند نفری از کارمندان بیمارستان را با لباس کامل دیدیم؛  خودمان هم از لباس‌های عجیب ، تعجب کردیم، در حالی‌که نه ماسکی داشتیم و نه امکان پیشگیری؛ خلاصه هر کاری کردم از ترس ابتلا همسرم وارد اورژانس نشد.

خلاصه رفتم داروخانه دو عد ماسک عجیب و بسیار قوی به قیمت ۹۸ هزار تومان خریدم و سریع استفاده کردم! مردم سرگردان بودند، بالاخره وارد اورژانس عفونی تریاژ شدیم، هنوز کادر درمان به لباس، ماسک و برخوردشان با بیماران عادت نکرده بودند.

تقریبا و تحقیقا اولین روز اپیدمی کرونا در تهران شروع شده بود، تریاژ برای گرفتن تب که مرحله اول سنجش بود دستور دادند به داروخانه مراجعه و تب سنج تهیه کنیم، بعد از خرید استعمال آن با تب بالای ۴۰ درجه به پزشک اورژانس  ارجاع شدیم که برای خودم دستور بررسی بیشتر و برای همسرم دارو نوشتند و توصیه کردند در منزل استراحت نماید و من را برای بررسی بیشتر به پزشک دوم ارجاع دادند.

پزشک بعد از بررسی دوباره علائم و مشخصات دستور بستری داد، تا اینجای کار را با هزار سختی و مرارت گذراندیم.

نبود صندلی، درب‌ها و پنجره‌های باز و هوای سرد،  در مقابل بیش از دو ساعت انتظار برای آمدن آمبولانس و انتقال به بخش‌ها،  ناچیز بود! به مدیران اورژانس مراجعه کردم و به‌شدت منتقد وضع بودم، خیلی آرام جواب دادند امکانات نداریم و تمام...

خلاصه ساعت ۲۱ به بخش رسیدیم، پرستارها هم مانند کادر درمانی هیچ آموزشی در خصوص این بیماری و روش برخورد با بیماران ، نداشتند، به‌سختی خودم را روی تختی کشاندم و بدون آب و غذا با لباس خودم خوابیدم.

تب، لرز و سرفه،  امانم را بیشتر برده بود، واقعا مرگ در مقابل آن علائم،  راحت‌ترمی نمود، هرچه از پرستاران و کادر درمان،  آب و غذا طلب می کردم، کسی گوش نمی‌داد

کلا در پروتکل‌هایشان آب، غذا، قاشق و لیوان،  تعریف نشده‌ بود، بیمار می‌بایست این وسایل را خودش تهیه کند و همراه داشته باشد! کمی از تخت بغلی آب قرض کردم! ما بیماران مشکوک به کرونا بودیم و در توصیه‌های مجلات خارجی خوانده بودم باید برای عدم ابتلا ، مدام آب نوشید، اما بیمارستان ، در جواب درخواست‌هایمان،  می‌گفتند بروید از بوفه بیمارستان بخرید و همانطور که شاید روزی راهتان به بیمارستان مسیح دانشوری بیفتد خواهید دید که بخش‌ها روی کوه قرار دارند و برای رفتن به بوفه ۲۵ دقیقه‌ای باید کوهنوردی کرد

القصه با هر مصیبتی بود ؛ صبح شد و انتظار برای خوردن صبحانه! اما آب جوش بود و لیوان خیر!!! پس قید صبحانه، ناهار و شام را می‌بایست بدون قاشق، لیوان و ظرف زد! صبح هنگام؛  دکتر حشمتی‌نیا که شنیده‌ام اخیرا دچار کرونا شده‌اند؛  به ما سر زدند و دارو تجویز نمودند و نمونه‌برداری از انتهای گلو انجام شد، حدود ساعت ۹ صبح،  سخنرانی جناب ولایتی را در تلویزیون دیدم؛ خیلی از وضعیت بیمارستان ناراحت بودم.

در استوری اینستاگرام،  وضع بیمارستان را به مخاطبانم گزارش دادم؛  رفته،  رفته وضع بیمارستان بهتر می‌شد، پرستاران که عمدتا از عدم پرداخت شش ماه اضافه‌کاری‌هایشان ناراحت بودند؛  سعی می‌کردند؛  بهترین خدمات را ارائه دهند؛ هرچند بین چهار شیفت، سه شیفت بسیار مهربان بودند و به‌سرعت پاسخگوی نیازهای بیماران بودند! ولی امان از آن شیفت دیگر،آنقدر غرغر و بداخلاقی می‌کردند که جای بازگو کردنش اینجا نیست؛ خسته بودند و شرایط برایشان،  نامناسب بود؛ شاید ترس هم اثر گذاشته بود؛ در این شیفت زنگ زدن بیمار،  حداقل بیست دقیقه بعد جواب داده می‌شد و مدام با مریض‌هایی مثل من،  که تا سه روز حتی برای اجابت مزاج از تخت خودمان پایین نیامده بودم؛  با عصبانیت برخورد می‌کردند؛ اما بقیه شیفت‌های درمانی ، حتی زمانی که نیاز به آن‌ها نبود؛ سرکشی می‌کردند و پاشویه و غیره...بسیار مهربان و دلگرم‌کننده

این چند خط را در متن گنجاندم که هم خوبی ها گفته شود و هم انتقادها؛ در هر صورت سه روز است؛ دقیقا شب سوم بستری ؛ بعد از این‌که دیروز خانمی به اتاق آمد و گفت تلفنی خبر داده‌اند که هیچکدام کرونا ندارید؛ امشب در اتفاقی عجیب و احتمالا حاصل از عدم آموزش مناسب و اطلاع‌رسانی کادر درمانی، دو پرستار به اتاق آمدند و به دونفر از هم اتاقی‌های ما،  با لحنی ترسناک گفتند : که به اتاق بغلی مراجعه کنند و ما خود به‌خود فهمیدم که کرونا داریم

در هر صورت تازه بعد از سه روز،  حال بد،  توانستم از تخت پایین بیایم و یک عکس سلفی با پرستاران و بیماران دیگر که الان یکی از آن‌ها در قید حیات نیست؛ انداختم و به‌صورت استوری و پست اینستاگرامم در صفحه شخصی خودم،  منتشر کردم! صبح که از خواب بیدار شدم ؛ با تماس دوستانم ، متوجه وایرالی شدن عکسم به‌عنوان قهرمان امید شدم، خلاصه آن روز، صبح چهارمین روزی بود  که در بیمارستان مسیح دانشوری بستری بودم؛  کیف بیمارستانی حاوی ملزوماتی مثل لیوان، لباس، دمپایی، مسواک و غیره تحویلمان شد.

حالم با داروهای مصرفی،  بهتر بود، تب بالای ۴۰ درجه‌ام به ۳۹ رسیده بود، توانستم از تخت پایین بیایم و اندکی از اکسیژن بیمارستان جدا شوم! حمام گرفتم و لباس بیمارستان پوشیدم، با توجه به عکس و امید تزریق شده با چندین رسانه داخلی و خارجی ، مصاحبه کردم و سعی کردم از لایو اینستاگرام و غیره برای اطلاع‌رسانی استفاده کنم؛ بلاخره با توجه به تحصیل در رشته ارتباطات،  وظیفه خودم می‌دانستم که به نفع مردم و کاهش استرس اقدام کنم؛   اما اینستاگرام صفحات من را یکی پس از  دیگری بست و من با ایجاد صفحات جدید سعی کردم؛  به وظیفه‌ام عمل کنم؛  رفته رفته بیمارستان وضعیت مطلوب‌تری به خود گرفت؛  خدمات،  از آب تا چای و ظروف یکبار مصرف به وفور به بیماران اهدا می‌شد و این نشان از تجهیز شدن بیمارستان بود؛  روز ششم بعد از معاینات پزشکی مرخص شدم.

در پایان،  چند نکته را باید متذکر شوم؛  امید واهی و ترس،  دو لبه تیغه قیچی است که ما را در مبارزه با کرونا،  شکست خواهد داد؛  به‌نظر حقیر، باید با تزریق امید و نترسیدن، به بیماران کرونایی کمک کرد و با آموزش همگانی، رعایت بهداشت عمومی، فاصله‌گذاری اجتماعی  و کاهش رفت و آمدها،  کمک کنیم که کسی به این بیماری مبتلا نشود و از سوی دیگر فهمیدن موضوع که حتی ابتلا، به معنای پایان زندگی و مرگ نیست به همه کمک می‌کند با نترسیدن و داشتن امید،  بهتر به دستورات پزشکی عمل کنند.

 داشتن امید به همراه توکل و توسل به خداوند بزرگ،  که مرگ و زندگی فقط در دست اوست؛  می‌تواند راهکاری مفید در مقابله با کرونا باشد؛  نکته دیگر که ذکر آن به‌نظر مفید می‌رسد ؛ آن است که ، ما یگانه کشوری هستیم که شبکه‌های ضد ایرانی با هزینه هنگفت و پوشش خبری جهت دار و مغرضانه،  به موضوعاتی خاص می‌پردازند و در بحران کرونا نیز،  بیش از پیش به اقداماتشان افزوده‌اند. گاهی امید دادن به ملت ایران را مسخره می‌کنند و سعی می‌کنند با القاء ترس و استرس و فشار به مردم،  برای حضور در بیمارستان‌ها، کشته‌ها و مبتلایان بیشتری بگیرند؛  گاهی کرونای مسئولان مردم را مطرح می‌کنند، گاهی مدیریت بحران در ایران را زیرسوال می‌برند و گاهی نیز آمارها را دروغ می‌خوانند؛  ولی همه این سیاه‌نمایی‌ها وقتی کرونا یکی یکی به کشورهای اروپایی و انگلیس رسید؛ رنگ باخت.

امروز چند هفته از آغاز ماجرای کرونا در ایران می‌گذرد و همچنان مردم، کادر درمانی و مسوولان ، با آن دست به گریبان هستند؛  بسیاری از هموطنان،  در اثر این بیماری، فوت کرده اند؛  هزاران نفر درگیر دردها و رنج هایش شده اند؛ صدها هزار کسب و کار، لطمه خورده و یا در آستانه نابودی است اما  هنوز درونمایی برای پایان این بحران نه در ایران و نه در جاهای دیگر دنیا وجود ندارد

در چنین شرایطی است که،  باید برغم همه این امور، تلاش کرد؛  تا بتوانیم،  در سایه همت ملی و همگانی مردم، برنامه ‌ریزی و اقدام بجا و به موقع مسوولان ذیربط، ضمن هوشیاری در برابر امواج رسانه‌ای، رعایت نکات بهداشتی و فاصله گذاری اجتماعی، ایجاد قدرت تحلیل، و بالابردن سواد رسانه‌ای،  به روح و روان خود، کمک بیشتری کرد؛ تا به امید خدا از این بحران، به‌سلامتی عبور کنیم.