روز های تابستان با همه گرمی برایم مطبوع بودند ولی...
سفرش به خیر
فردا با من رویوسی میکند و عازم می شود و من سومین سا ل تخصیلی را دور از او آغاز میکنم
آمدیم دانشگاه در حالی که امید داشتیم بهناز ما از درد رهایی یابد .
ولیکن لی لا زنگ زد گفت بهناز منُ تنهایم گذاشت و به دیدار معبود شتافت.