دیروز نه پریزوز بیست و پنجمین سالگرد پسر بزرگ من بود پسری که از بس دوستش داشتم بارها تا صبح بر بالینش گریه کردم چرا تب کرده اگر بمیرد چه کنم.خدا را سپاس گفتم که توانستم ببینم از آب و گل در آمده ازدواج کرده و دانشجو شده خدا پسر های مامانا را واسه شون حف کنه البته نه که فکر کنید جنسیت بچه ها فرقی میکنه ها خدا فرزندان مامانا را نور چشم شون کنه
یکی از دانشجویان سی دی فیلم کتاب قانون را آورد داد به من وگفت : میشه ببینیدش بعدا باهاتون راجع بهش بحث کنم؟
سی دی را بردم خونه ولی حوصله نکردم ببینم تا اینکه پسرم گفت : مامان بیا ببین خیلی جالبه پزویز پرستویی را ببین هز نقشی که بخواد ایفا کنه میتونه به توصیه پسرم نشستم کنارش به تماشا و راغب شدم بقیه فیلم را هم ببینم
فکز کنم سی دی کامل فیلم را نشون نداد ولیکن حالا میفهمم چرا دانشجو ی جوان میخواست ببینم تا بتونیم راجع بهش بحث کنیم.