نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

این المفر؟

آیا گریزگاهی است؟ 

از چه؟ 

زلزله،سونامی؟همسر بیمار روانی؟فقر بدبختی؟رنج؟نداشتن؟شرمساری؟ 

امروز با همسران (زنان)بیماران روانی(مرد)باز هم جلسه داشتیم.وقتی میگفتند همسرمان به هنگام بدبین شدن و پرخاشگر شدن دیگه آدم مطمئنی نیست و باید از او گریخت خودشان میگفتند بگویید کجا؟بدون فرزندمان؟و دانشجویان دختر برای این زنان اشک می ریختند. 

خدایا در حالی که بعضی ها در تدارک عید نوروز هستند این زنان نه تنها که عادی نمی توانند بیندیشند زندگی کنند که نمی توانند شاد باشند و به فکر تدارکات خانه و فرزندان باشند آن هنگام است که به ذهن من می رسد 

این المفر به کدامین گریزگاه و من همپای دانشجوی دختر چاره ای نمی بینم جز ریختن اشک  

چه قدر از خودم بدم آمد که صراحتا نگفتم طلاق بگیر آزاد شو 

و چقدر احمق می پندارم آنکه فکر می کند بماند او اصلاح خواهد شد

چون معما حل شود آسان شود

جوانی را با سختی های بسیار پشت سر گذاشتم. 

فکر نمی کردم در بازی زندگی کم بیاورم  

با شهامت آغاز کردم  

ولی در طی طریق زندگی ، بارها به زانو در آمدم . 

به خودم بد وبیراه گفتم که چه ناشی بودم و بی حساب و بی کله شروع کرده ام . 

به خودم لعنت می فرستادم که محاسباتم غلط بوده  

ولیکن با سیلی صورتم را سرخ نگه می داشتم 

با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام تو گوشم تکرار میشد 

و اقرار و اعتراف به شکست را گذاشتم برای خلوت. 

امروز که سختی هایم کاهش یافته  

 به خودم میگم چرا اینقدر خسته می شدم؟ 

چرا احساس شکست میکردم 

 که ناگهان ضرب المثل ؛چون معما حل شود آسان شود؛به یاریم می آید  

که همه همینگونه است 

 در اوج درگیری های احساسی و عاطفی هرگز فکر نمی کنید ازین مخمصه به در آیید  

ولی گذشت زمان  آنهمه التهاب را  بی رنگ یا کم رنگ می کند

یادش به خیر  

 یه روز تو سایت ایران بحث کسی از دوستان نوشت  

شکست عشقی بدی را متحمل شده خیلی متاثر شدم 

 گفتم الان احساس فرسودگی و افسردگی میکنی؟ 

گفت مثل این میماند که تو از زخم عمیق روی صورتم سوآل کنی  که البته امروز التیام یافته است درسته میتونم برایت توضیح دهم چگونه ایحاد شده 

 ولی دیگر سوزش و دردش پایان یافتهو فقط خاطره اش مانده.

شما ها هم ازین تجارب داشته ایدید  

یا خواهید داشت 

 لحظاتی را که خود را درشبی تاریک  گردابی حائل  دید ید 

بدانید 

 این نیز  بگذرد