چه زیبا بود باریدن باران.از ظهر روز شنبه تا عصر روز یکشنبه با قطرات پی در پی و گاها تند باران چهره شهر نوازش شد باد گیسوان درخت بید منزل را به هر سو افشان کرده بود و صدای چک چک باران بر سقف شیروانی خانه روح از بدن جدا می کرد.بلبل از داخل پاسیو منزل به وجد آمده بود و چهچه زنان باما همراهی میکرد.نوشیدن چای تازه دم از دست خاله پیر بهاری را بیادم آورد که در زیر باران در غم از دست رفتن پدر پیرم با شنیدن نوای نی اشکها ریختم.کم کم رقیق و رقیق تر شدم و توانستم بر غم فائق آیم.جمع 14 نفره ما cousinها گرد خاله پیر به منظور پر کردن خلا وجود شوهر خاله 73 ساله ام موفقیت آمیز بود.
سلام
توصیف جالبی بود....
.....