نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

نچاق

نچاق نقطه مقابل چاق(سلامت) است امایاد آوریش برام یه خاطره است

وداع با امت


در یکی از روزهای بیماری در حالی که سرش را با پارچه‌ای بسته بود و علی علیه السلام و فضل بن عباس زیر بغلش را گرفته بودند و پاهایش بر زمین کشیده می‌شد، وارد مسجد شد و روی منبر قرار گرفت و شروع به سخن فرمود و گفت: مردم وقت آن رسیده است که من از میان شما غائب گردم، اگر به کسی وعده داده‌ام، آماده‌ام انجام دهم و هر کس طلبی از من دارد، بگوید تا بپردازم. در این موقع مردی برخاست و

عرض کرد: چندی قبل به من وعده دادید که اگر ازدواج کنم، مبلغی به من کمک کنید، پیامبر فورا به فضل دستور داد که مبلغ مورد نظر او را بپردازد و از منبر پایین آمد و به خانه رفت. سپس روز جمعه، سه روز پیش از وفات خود، بار دیگر به مسجد آمد و شروع به سخن نمود و در طی سخنان خود فرمود: هر کسی حقی بر گردن من دارد برخیزد و اظهار کند، زیرا قصاص در این جهان، آسان‌تر از قصاص در روز رستاخیز است.(1)

در این موقع سوادة بن قیس برخاست و گفت: موقع بازگشت از نبرد "طائف" در حالی که بر شتری سوار بودید، تازیانه خود را بلند کردید که بر مرکب خود بزنید، اتفاقا تازیانه بر شکم من اصابت کرد، من اکنون آماده گرفتن قصاصم.

درخواست پیامبر یک تعارف اخلاقی نبود؛ بلکه جداً مایل بود حتی یک چنین حقوقی را که هرگز مورد توجه مردم قرار نمی‌گیرد جبران نماید. گذشته از این، چون اصابت تازیانه بر شکم سواده عمدی نبود، از این نظر او حق قصاص نداشته است، بلکه با پرداخت دیه‌ای جبران می‌گردید. مع الوصف پیامبر، خواست، نظر وی را تامین کند.

پیامبر دستور داد، بروند همان تازیانه را از خانه بیاورند، سپس پیراهن خود را بالا زد تا سواده قصاص کند. یاران رسول خدا با دلی پر غم و دیدگانی اشکبار و گردن‌های کشیده و ناله‌هایی جانگداز، منتظرند که جریان به کجا خاتمه می‌پذیرد؛ آیا سواده واقعا از در قصاص وارد می‌شود؟ ناگهان دیدند سواده بی اختیار، شکم و سینه پیامبر را می‌بوسد؛ در این لحظه پیامبر او را دعا کرده، گفت: خدایا! از سواده بگذر، همانطور که او از پیامبر اسلام در گذشت.(2)

فروغ ابدیت جلد2،

نظرات 2 + ارسال نظر
زردک!! یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:34 ب.ظ

سلام و علیکم و رحمت الله و برکاته!!

به به
حجت الاسلام نچاق بانو، مشهور به ؛ بهشت ؛!!

حجت الاسلام قندک! یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:46 ب.ظ

خودمونیم ... تو هم از سر بد شانسی نام مستعارت که معروف به بهشت است پیرایه هائی با خود می کشد!.
مثلا این غارتگرا و دزد هائی که میلیارد تومانی (زیر نام مسلمانی چپاول کردن و بردن و خوردند و ....
بامید رفتن به (بهشت) سرزمینی را آلوده و مردمی را متوقف و منزجر کرده اند - با غارت بی حد و حساب شون این جا و دراین دنیا حال میکنن یا تو بهشت؟؟؟....
من جای تو بودم .... بخود تکانی میدادم و کمی بیشتر به سوی آنچه که دراین سالها نخواستی و نتوانستی (ببینی) و بشناسی - قدم بر میداشتم...
نگو (میدانی).... بگو در مدار بسته ای که بما تحمیل شده - روزنی برای دیدن نیست - مگر آن که بخود بیایم و به جستجو بپردازم.....
دست از سانسور هم بردار و به نظرات دیگران نهایت احترام را بگذار....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد