آیا گریزگاهی است؟
از چه؟
زلزله،سونامی؟همسر بیمار روانی؟فقر بدبختی؟رنج؟نداشتن؟شرمساری؟
امروز با همسران (زنان)بیماران روانی(مرد)باز هم جلسه داشتیم.وقتی میگفتند همسرمان به هنگام بدبین شدن و پرخاشگر شدن دیگه آدم مطمئنی نیست و باید از او گریخت خودشان میگفتند بگویید کجا؟بدون فرزندمان؟و دانشجویان دختر برای این زنان اشک می ریختند.
خدایا در حالی که بعضی ها در تدارک عید نوروز هستند این زنان نه تنها که عادی نمی توانند بیندیشند زندگی کنند که نمی توانند شاد باشند و به فکر تدارکات خانه و فرزندان باشند آن هنگام است که به ذهن من می رسد
این المفر به کدامین گریزگاه و من همپای دانشجوی دختر چاره ای نمی بینم جز ریختن اشک
چه قدر از خودم بدم آمد که صراحتا نگفتم طلاق بگیر آزاد شو
و چقدر احمق می پندارم آنکه فکر می کند بماند او اصلاح خواهد شد
در جامعه ای که اساس شعور آدم ها - حتما و اجبارا باید مطیع خط و نشان های قرون جاهلیت باشه - مرد و زن اسیر این (حکایت تلخ) از کجا و بچه وسیله و کدامین درس و مشقی؟؟؟ باید راه و روش اصلاح خودشان را فرا بگیرن؟؟؟؟؟
ازآنچه که داریم می بینیم؟؟؟؟ یا با آنچه که اکثریت ساده و عامی اسیر و گرفتارش هست؟..