روز دوشنبه صبح رفتیم ثبت احوال.اونجا با برخورد های تقریبا غیر محترمانه هم مواجه شدیم و یک ساعت و چهل دقیقه معطل شدیم و مشکل مان هم به ید با کفایت هیچ کدام شان حل نشد و ما را ارجاع دادند به ...
بعد بنده به یه عطاری شیک بنام ابو عطار در خیابان فیض رجوع کردم تا عسل گون و عرقیات (شاتره و کاسنی و عرق بید)بخرم شاید کبد داغون از گرما و حرارت پیام آشتی دهد و ابنقدر پوست صورتم جوش های چرکی هدیه ندهد.
بعد هم رفتیم گالری مروارید در خیابان قائم مقام فراهانی(تصادفا انتخاب شد)و یه سه تکه لباس برای کادو دادن خریدم که بماند فروشنده چگونه از رمز کارت خرید بنده ....کرد.
بعد هم رفتیم فروشگاه زنجیره ای کورش میوه و .....خریدیم و ساعت یک و نیم خونه بودیم.
وقتی ساعت سه ناهار پسر جوان و رعنا را جلویش گذاستم تا به عنوان صبحانه بخورد فرمود این بابا چگونه یک عمر دست پخت شما را نوش جان فرموده؟!!!.
عجبا یه روز با کلی عکس العمل های ناخواستنی و آزار دهنده.
اون وقت میگن چرا خانوما دوبرابر آقایون افسرده میشن.
انواع و اقسام برخورد هایی که روح مرا سوهان زد فقط در یک روز
اعم از برخورد خانم تحصیل کرده حقوق در ثبت احوال تا کسر ناعادلانه قیمت لباس ها بدون توافق و یا حتی اطلاع بنده از طریق کارت بانکی تا مغازه کورش و برخورد صندوق دار حین محاسبه اقلام خریداری شده و برخورد فرزند ی که برای دیدنش یکماه انتظار کشیده بودم و .....
من ازین دنیا چی میخوام؟دوتا صندلی چوبی.که من و تو را بنشونه واسه گفتن خوبی.
اما دریغ
واقعا....
منم از دنیا چی میخوام
" بهشت " گرامی
مرسی ازاین که به دعوت صمیمانه من پاسخ دادین و برای شرکت در بحث و گفتگو اعلام آمادگی کردین.
شما سومین نفر از میان 30 نفر بلاگری هستید که به دعوت من پاسخ مثبت دادین.
فعلا باید منتظر ماند تا شاید عده بیشتری علاقمند به گفتگو و بحث دوستانه و جدی باشن.
خواستم در جریان باشین.